معنی کلمه ریده در لغت نامه دهخدا
ریدة.[ رَ دَ ] ( اِخ ) ریده. شهری است به یمن. || دهی است به صعید. || دو ده اند به حضرموت. || دهی است به قنسرین. ( منتهی الارب ).
ریده. [ دَ /دِ ] ( ن مف ، اِ ) غایط و نجاست. ( ناظم الاطباء ). فضله.آنچه که از راه مقعد برآید. ( آنندراج ) :
می رید از ره گلو خواجه
هرچه قی کرد ریده را ماند.باقر کاشی ( از آنندراج ).