معنی کلمه رکیه در لغت نامه دهخدا
رکیة. [ رَ کی ی َ ] ( اِخ ) یا رکیة لقمان ( لقمان پسر عاد ). چاهی است در ثاج نزدیکیهای بحرین میان بحرین و یمامة، ازآن بنی قیس بن ثعلبة و عنزة و بعد قبیله بنی سعد آنجا را به تصرف درآورد و آن پوشیده است از سنگهای حجر [ ظاهراً همان جایگاه عاد و ثمود ] که آن سنگها از دو ذراع بلندترند. فرزدق گفته است :
ولولا الحیاء زدت رأسک هزمةً
اذا سبرت ظلت جوانبها تغلی
بعیدة اطراف الصدوع کأنها
رکیة لقمان الشبیهة بالدحل.( از معجم البلدان ج 4 ).
رکیه. [ رَ کی ی ِ ] ( اِخ ) دهی از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز. سکنه آن 112 تن است. آب آن از چاه و قنات است.محصول عمده آنجا غلات و لبنیات. صنایع دستی زنان آنجا کرباس بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).