معنی کلمه رُ در لغت نامه دهخدا
ابدالها:
حرف «ر» و حروف ذیل در لهجه های مختلف فارسی به هم بدل شوند:
> بدل به «ج » شود. مانند:
تیر = تیج.
صاحب فرهنگ آنندراج احتمال داده است که این دو مصحف کلمات تیز و تیخ باشند. لیکن در برهان قاطع ذیل تیج نوشته است : «با جیم به وزن هیچ... و تیر را نیز گویند که به عربی سهم خوانند.» در پهلوی تیج آمده است ولی تبدیل «ر» به «ج » بعید می نماید.
> بدل به «ش » شود. مانند:
انگاردن =انگاشتن.
انباردن = انباشتن.
آغاردن = آغاشتن.
حکیم نزاری گوید :
به منزلی که فرود آیم از فراق رخت
ز خون دیده جهان سر به سر بیاغارم.
رمیدن = شمیدن.
> بدل به «غ » شود. مانند:
کنار = کناغ.
اسدالحکماء گفته است :
میان ْ آبگیری به پهنای باغ
شناور شده ماغ از هر کناغ.( آنندراج )زنبر = زنبغ.
درباره تبدیل «ر» به «غ » یاقوت در معجم الادبا نویسد: عضدالدوله دیلمی از ابوعلی فارسی دانشمندی را خواست که به قواعد قرائت زبان عربی آشنا باشد و او ابوالقاسم عبیداﷲبن جروالاسدی را معرفی کرد و پس از آنکه احوال او را از امیر جویا شد، عضدالدوله گفت همانگونه که گفتی این مرد عالم است لیکن نمی تواند «راء» را تلفظ کند و بجای آن «غین » می گوید چنان که عادت غالب اهالی بغداد است...