معنی کلمه ريح در لغت نامه دهخدا
- ذفرالریح ؛ تیزبوی. تندبوی. ( از مفردات ابن البیطار ). رجوع به بوی شود.
|| گاهی به معنی بخار به کار برند. ( یادداشت مؤلف ): فینفع من وجع الظهر و... و من الریاح المستکنة فیها. ( مفردات ابن البیطار ). || چیز پاکیزه و خوش.( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || بادی که در شکم پدید آید. ( از غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ). || دردی که درپیوندگاه اندامها بروز کند. ( ناظم الاطباء ). بادی که به خلل آن در جای پیوند اندامها درد پیدا می شود. ( غیاث اللغات ).
- ریح الشوکة ؛ ریح شوکه. نزد پزشکان ماده ای است حاره که در استخوان جریان یابد و باعث شکستن استخوان و تباهی آن شود. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).
- ریح الصبیان ؛ نزد اطباء باد غلیظی است که عارض اندرون سرشود. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). ماده حاره ای است که در استخوان پیدا آید و آن را بشکند و سد کند. ( طب قدیم ).
- ریح بواسیر ؛ در عرف پزشکان بادی است غلیظ که خارج شدن آن سخت باشد و دردی را مانند درد قولنج عارض شود که گاه در پشت و گاه در شراسیف و اطراف کلیه بروز کند و گاه باشد که در خصیتین و شرم و حوالی نشیمنگاه عارض گردد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).
- ریح رحم ؛ ماده نفاخه در رحم بسبب اجتماع رطوبات لزجه. ( یادداشت مؤلف ).
- ریح غلیظ ؛ نزد اطباء بادی است که مدت درنگ آن در پاره ای از تجاویف بدن به درازا کشد و غلیظ گردد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).
|| ( اِمص ) چیرگی و توانایی ، قوله تعالی : و تذهب ریحکم . ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). چیرگی و توانایی. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || مهربانی و یاری گری. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || دولت و توانگری. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) آنندراج ). دولت. ( ترجمان القرآن جرجانی ).
ریح. ( ع مص ) سخت باد گردیدن روز. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) || رسیدن باد چیزی را. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || یافتن درخت باد را و برگ آوردن گرفتن آن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) || باد رسیده شدن چاه : ریح القدیر ( مجهولاً ). ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || در باد آمدن گروه و یا رسیدن باد ایشان را و هلاک کردن و از بیخ برکندن ایشان را. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || در باد آمدن گروه. ( از اقرب الموارد ). || بوی یافتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ).