رویی
معنی کلمه رویی در فرهنگ معین
معنی کلمه رویی در فرهنگ عمید
۲. [مجاز] چیز سخت و محکم.
معنی کلمه رویی در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه رویی
ز آب میرد آتش و روشن تر است آتشین رویی که خوی دارد برش
بر همه عالم ستم کردست او با چنان رویی به بازار آمدست
چو مه رویی بود صاحب جمالی کشندش نیل بر شکل هلالی
سخت رویی که به خود راه نصیحت بسته است باش تا یک به یک از اشک ندامت شنود
محیط ار چه در خویشتن غرقه بود چو مژگان من آب رویی نداشت
آسمان با گوهر من آبرویی دیده بود ساخت چون اخگر نهان در بحر خاکستر مرا
شها ز شرح فراق تو شمهای گویم کنون که روی به روییم و سر به یک بالین
نمی داند از آنجا رو به سویی به غیر از ما ندارد راه و رویی
خروش آمد و نالهٔ گاو دم ببستند بر پیل رویینه خم
آنجا که آفتاب جمال تو شعله زد ما را بپیش روی تو روییست بر زمین