روینده

معنی کلمه روینده در لغت نامه دهخدا

روینده. [ ی َ دَ / دِ ] ( نف ) هر چیزی که روید و بالد و نمو کند. ( ناظم الاطباء ). || کشت بالیده و پرقوت. ( آنندراج ) :
اگر نیستی کوه غزنین توانگر
بدین سیم روینده و زر کانی.فرخی.کوه غزنین ز پی آنکه ببخشی به مراد
زر روینده پدید آورد از سنگ جبال.فرخی.گر تو بنده اولیایی رو سوی ایشان خرام
تا همی روینده سنگت خار چون خرما شود.ناصرخسرو.در او نیست روینده را آبخورد
که گرماش گرم است و سرماش سرد.نظامی.که تا سبزه روینده باشد به باغ
گل سرخ تابد چو روشن چراغ.نظامی.

معنی کلمه روینده در فرهنگ عمید

آنچه از زمین بروید و سبز شود.

معنی کلمه روینده در فرهنگ فارسی

( اسم ) آنچه بروید آنچه رشد و نمو کند .

جملاتی از کاربرد کلمه روینده

دایم اندر جویبار دیده بد خواه او نیزه های جانستان بر سان نی روینده باد
گشت روینده گونه گونه درخت بی بر و میوه‌دار و نازک و سخت
درونیست روینده را آبخورد که گرماش گرماست و سرماش سرد
نیست در روضهٔ معالی تو جز گل مکرمات روینده
نفس روینده رام ایشان شد جنبش راست کار ایشان شد
اخلاق نیک و بد همه تخم است و تو زمین احوال آخرت ز تو روینده چون گیاست
یکی دستور گوینده دویم سلطان جوینده سیم معمار روینده چهارم نسل را دهقان
دایم اندر جویبار چشم بد خواهان او نیزه های جانستان مانند نی روینده باد
یکی گلبن لعل روینده دید تذرو گرازان و یا زنده دید
کوه غزنین ز پی آنکه ببخشی به مراد زر روینده پدید آورد از سنگ جبال