روی گشاده. [ گ ُ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) آنکه چهره اش بی حجاب باشد. ( فرهنگ فارسی معین ). طلق الوجه. برهنه روی. ( یادداشت مؤلف ) : روی گشاده ای صنم طاقت خلق می بری چون پس پرده می روی پرده صبر می دری.سعدی.|| خندان. بشاش. ( فرهنگ فارسی معین ). گشاده روی.
معنی کلمه روی گشاده در فرهنگ معین
(گُ دِ ) (ص مف . ) بشاش ، خوشرو.
معنی کلمه روی گشاده در فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - آنکه چهرهاش بی حجاب باشد . ۲ - خندان بشاش .
معنی کلمه روی گشاده در ویکی واژه
بشاش، خوشرو.
جملاتی از کاربرد کلمه روی گشاده
مباش چین بجبین و، هرآنچه خواهی باش که بر عیوب تو روی گشاده روی پوش است
از حسن خلق رتبه همت زیاده نیست دست و دل گشاده چو روی گشاده نیست
خمیازهٔ نشاط است، روی گشادهٔ گل ورنه که از ته دل، در این جهان شکفته است ؟
تا این سمای روی گشاده نه چون زمی است تا این زمین باز کشیده نه چون سماست
از فیض چه گلها که نچیدیم دم صبح عنوان سعادات بود روی گشاده
نبود گرت عطا، برخ سائلان بخند روی گشاده نایب دست گشاده است
از روی گشاده تو گردید در بسته چو غنچه، گلستانها
و باید که پیوسته در خانه خویش بر صادر و وارد درویش و توانگر گشاده دارد و به روی گشاده و دلی خوش و اعتقادی خوب و نیتی خالص خدمت خلق خدای کند بر قدر دخل و ارتفاع خویش و منت بر خود نهد.
خرّاز گوید چون خداوندتعالی خواهد که بندۀ را بدرجۀ اولیا رساند درِ ذکرِ بروی گشاده گرداند، چون راحت ذکر بیابد درِ قرب برو باز گشاید پس او را بمجلس انس برد پس بر کرسی توحید نشاند پس حجابها ازوی برگیرد و اندر سرای فردانیّت فرود آرد و جلال و عظمت بر وی کشف کند چشمش بر جلال و عظمت افتد از خود فانی گردد اندر نگاه داشت خدای افتد و از دعویهای نفس بیرون آید.
در عرصات همچنان روی گشاده اندرآ تا بدعا بدل شود دعوی دادخواه تو