روی برتافتن. [ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) روی برگردانیدن. اعراض کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) : بیچاره پدر چو زو خبر یافت روی از پدر و قبیله برتافت.نظامی.دریغ است از این روی برتافتن کزین روی دولت توان یافتن.سعدی ( بوستان ).رجوع به رو برتافتن شود.
معنی کلمه روی برتافتن در فرهنگ معین
(بَ. تَ ) (مص ل . ) دوری کردن .
معنی کلمه روی برتافتن در فرهنگ فارسی
( مصدر ) روی برگردانیدن اعراض کردن .
معنی کلمه روی برتافتن در ویکی واژه
دوری کردن.
جملاتی از کاربرد کلمه روی برتافتن
سبک روی برتافتند از گریز براندند بر دشت اسب ستیز
دریغ است از این روی برتافتن کز این روی دولت توان یافتن
بزرگان روانی ز نو یافتند زبهرام یل روی برتافتند
چو الیاس و خضر آبخور یافتند از آن تشنگان روی برتافتند
از آن تاختن روی برتافتند به سوی فرامرز بشتافتند
روی برتافتن از سیلی غم بیجگری است ورنه چون رنگ، مرا شهپر پروازی هست
چو بسیار جستند کم یافتند برفتن همه روی برتافتند
چو از کار دشمن خبر یافتند سوی حی خود روی برتافتند
گه ایرانیان چیرگی یافتند گه از چینیان روی برتافتند
ز من دوستان روی برتافتند نه کس دستیار و نه کس همزبان