روگرفت
جملاتی از کاربرد کلمه روگرفت
چون تحمل امثال آن از هر بی سر و پایی نمی شود بلکه باید کسی باشد که مستغرق مقام انس باشد» چنانچه از برخ اسود منقول است که «هفت سال در بنی اسرائیل قحط شد، موسی با هفتاد هزار نفر به طلب باران بیرون شد خداوند عالم وحی فرستاد که چگونه دعای ایشان را مستجاب کنم و حال آنکه ظلمت گناهان، ایشان را فروگرفته و باطنهای ایشان خبیث شده؟ و رجوع کن به یکی از بندگان من که او را «برخ» گویند بگو: سوال کند تا من اجابت کنم.
و آخر درین سال فروگرفتندش به بلق در پل خمارتگین چون به غزنین میآمدیم و آن قصّه پس ازین در مجلّد هفتم بیاید.
ذکر احوال بوسهل محمد بن حسین زوزنی عارض و فروگرفتن او
امیر محمود، رضی اللّه عنه، چون دیدار کرد با قدر خان و دوستی مؤکّد گردید بعقد و عهد، چنانکه بیاوردهام پیش ازین سخت مشرّح، مواضعت برین جمله بود که حرّه زینب، رحمة اللّه علیها، از جانب ما نامزد یغانتگین بود پسر قدر خان که درین روزگار او را بغراخان میگفتند- و پارینه سال، چهارصد و چهل و نه، زنده بود و چندان حرص نمود که مر ارسلان خان را فروگرفت و چنان برادر محتشم را بکشت، چون کارش قرار گرفت، فرمان یافت و با خاک برابر شد و سخت نیکو گوید، شعر:
فروگرفت مرا مست وار و میگفتم بجستمی من از او گر بهانهای هستی
در ۱۸۶۸ م. شورشیان به فرماندهی خوان پریم به لیبرالها و جمهوریخواهان اسپانیایی در مادرید پیام دادند که شرایط برای شورشی بزرگ فراهم است. شورشیان ملکه ایزابلای دوم را از پادشاهی فروگرفتند و او به فرانسه رفت. این رویداد به جنگ فرانسه و پروس انجامید.
فروگرفت تو را ضعف شیب سرتاپای چرا به قوت و حول جوانیی مغرور
و اگر کسی شاخه درخت را بدون حاجتی بشکند کفران نعمت خدا را در خلق درخت و خلق دست خود کرده، زیرا دست را از برای لغو و عبث نیافریده و غرض از خلق درخت آن است که نمو کند و به مرتبه ای که باید برسد، تا بندگان خدا از آن منتفع گردند پس شکستن آن پیش از آنکه به منتهای نمو برسد به جهت امری که موجب انقطاع باشد مخالف حکمت آن است ولی با وجود غرض صحیح، شکستن آن جایز است، زیرا درخت و حیوان را خداوند سبحان فدای غرض انسان کرده و فرموده: «و سخر لکم ما فی السموات و ما فی الأرض جمیعا» و مخفی نماند که این افعال و اعمال که موجب کفران نعمت هستند بعضی باعث نقصان قرب به خدا و پستی منزلت می شوند و بعضی دیگر بالمره آدمی را از حدود قرب الهی می رانند و به عالم بعد می کشانند و داخل افق شیاطین می نمایند و از این جهت بعضی را در زبان شرع، مکروه و بعضی را حرام شمرده اند و حقیقت امر آن است که همه آنها کفران نعمت و مخالف مصلحت و عدول از عدالت اند و لیکن چون خطاب تکلیف، شامل عوام نیز هست، که درجه ایشان نزدیک به درجه چهار پایان است و ظلماتی بالاتر از ظلمت بسیاری از این اعمال که ظلمت میل به دنیا و رکون به آن و جهل و نادانی باشد ایشان را فروگرفته لهذا ظلمت بعضی از این اعمال در انسان چندان ظهوری نمی کند، به این جهت آن را مکروه شمرده اند، زیرا معاصی و کفران نعمتهای الهی ظلمتهایی هستند که بعضی در جنب بعضی دیگر مضمحل است.
امیر عبدوس را نزدیک قوم اریارق فرستاد به پیغام که «اریارق مردی ناخویشتن شناس بود و شما با وی در بلا بودید، امروز صلاح در آن بود که وی را نشانده آید . و خداوندان شما ماییم، کودکی مکنید و دست از جنگ بکشید که پیداست که عدد شما چندست، بیک ساعت کشته شوید و اریارق را هیچ سود ندارد. اگر بخود باشید، شما را بنوازیم و بسزا داریم.» و سوی حاجبش پیغامی و دلگرمییی سخت نیکو برد. چون عبدوس این پیغام بگزارد، آبی بر آتش آمد و حاجب و غلامانش زمین بوسه دادند. این فتنه در وقت بنشست و سرای را فروگرفتند و درها مهر کردند و آفتاب زرد را چنان شد که گفتی هرگز مسکن آدمیان نبوده است. و من بازگشتم و هرچه دیده بودم با استادم بگفتم. و نماز خفتن بگزارده، اریارق را از طارم بقهندز بردند. و پس از آن بروزی ده او را بسوی غزنین گسیل کردند و بسرهنگ بو علی کوتوال سپردند. و بو علی بر حکم فرمان او را یک چند به قلعت داشت، چنانکه کسی بجای نیاورد که موقوف است. پس او را بغور فرستادند نزدیک بو الحسن خلف تا بجایی بازداشتش. و حدیث وی بپایان آمد و من بیارم بجای خود که عاقبت کار و کشتن او چون بود.
و این صبر اهل محبت و معرفت است و اشاره به این مرتبه از صبر است که فرموده اند: «و بشر الصابرین الذین إذا أصابتهم مصیبه قالوا إنا لله و إنا إلیه راجعون أولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمه» یعنی بشارت ده صبر کنندگان را که چون مصیبتی به ایشان رسید گویند: ما از خدائیم و بازگشت ما به سوی اوست ایشانند که صلوات پروردگار بر ایشان و رحمت او بر ایشان است» و در احادیث وارد است که «حضرت امام محمد باقر علیه السلام جابر بن عبدالله انصاری را دید که پیری او را فروگرفته و مرض و ناخوشیها بر او احاطه کرده فرمود: چگونه می بینی حال خود را؟ عرض کرد که فقر را دوست تر دارم از غنا و مرض، محبوب تر است در نزد من از صحت و مرگ را رغبت بیش از زندگانی دارم حضرت فرمود: اما ما اهل بیت، محبوب تر نزد ما چیزی است که از خدا بر ما وارد می شود از فقر و فنا و مرض و صحت و موت و حیات جابر برخاست و میان دو چشم حضرت را بوسید و گفت: راست فرمود پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم که به من فرمود: ای جابر به خدمت یکی از فرزندان من خواهی رسید که اسم او موافق اسم من باشد و حقیقت علم ها را بشکافد».
و آن درگاه را بسیار معارف فروگرفته، عزّت از یمین و جلالت از یسار، و قهر و کبریا و عظمت در ساحت آن حضرت فرو آمده تا هر نامحرمی را زهره آن نباشد که قصد وصال آن حضرت کند: