روگردان. [ گ َ ] ( نف مرکب ) آنکه از چیزی برگردد و ترک آن را کند.( ناظم الاطباء ). معرض. ترک کننده. ( یادداشت مؤلف ). - روگردان شدن از کاری یا چیزی ؛ منصرف شدن از آن. ترک گفتن آن را. ( از یادداشت بخط مؤلف ). روی برگرداندن : بضرورت روگردان شده میل سمرقند نمود. ( تذکره دولتشاه ص 364 ). شوند لاله و گل چون چراغ روگردان ز من به گلشن ایام اگر نسیم شوم.سلیم ( از آنندراج ).- روگردان نبودن از کاری ؛ اعراض نکردن از آن. ترک نگفتن آن را. امتناع و اباء نداشتن از آن : از یک لنگری پلو، از یک قرابه شراب رو گردان نیست. ( از یادداشت بخطمؤلف ). روگرداننده. نافرمان و سرکش و مخالف و یاغی. ( ناظم الاطباء ). روی گردان. و رجوع به روی گردان شود. || در هندوستان قماشی را گویند که پشت و روی کسان داشته باشد و چون از طرفی مستعمل شود آن را باژگونه کرده از طرف دیگر بدوزند. ( آنندراج ).
معنی کلمه روگردان در فرهنگ معین
(گَ ) (ص فا. ) نک روی گردان .
معنی کلمه روگردان در فرهنگ عمید
آن که از چیزی گریزان و نسبت به آن بی علاقه است، روگرداننده، اعراض کننده، نافرمان.
معنی کلمه روگردان در فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - اعراض کننده . ۲ - نافرمان سرکش مخالف یاغی . رو گرداننده . نافرمان و سرکش و مخالف و یاغی .
معنی کلمه روگردان در ویکی واژه
نک روی گردان.
جملاتی از کاربرد کلمه روگردان
از نظر فقهای امامیه دو نوع مرتد وجود دارد: فطری و مِلی. اگر مسلمان زادهای از دین خود روگردان شده، کفر ورزد، از نوع نخست بهشمار میآید و اگر کافری پس از گرویدن به اسلام به کفر بازگردد، به عنوان مرتد ملی شناخته میشود. این تقسیمبندی نزد فقهای شیعه از آنجاست که بین دو نوع مرتد از نظر مجازات تفاوت قائل شدهاند، اما فقهای اهل سنت برای هر دو مجازات یکسانی مطرح کردهاند.
اگر به قبله کند روی، رو بگرداند ز آستانه او هر که گشت روگردان
از شرمِ روگردانِتو وز خندة پنهان تو سر تا به پا خندان کنم پا تا به سر گریان شوم
موضوع داستان در زمان حکومت کوتاه مادرو و عکسالعمل سیاه هوئرتا میگذرد.صحنه داستان شهر کوچکی است در غرب مکزیک که تحت نفوذ و مالکیت خانواده تاجر و بانکداری است که انگلوار شیره جان مردم را میمکند و بر قدرت خود میافزایند. این خانواده که در رژیم پورفیریو دیاز به نعمت و قدرت رسیده است از هیچ وسیلهای هر قدر هم پلید و خبیث برای تحکیم موقعیت و حفظ منافع خود روگردان نیست.
چو روگردان بخار از خانه گردد چو باز آید همه در دانه گردد
گرفته است دم از ذوالفقار شمشیرش ازان نمی شود از کارزار روگردان
شد از قلمرو رخسار، زلف روگردان غبار لشکر خط تا ز دور پیدا شد
شوند لاله و گل چون چراغ روگردان ز من، به گلشن ایام اگر نسیم شوم
هر که گرداند ز دنیا روی، از مردان شود آن بود فیروز جنگ اینجا که روگردان شود
ز صد سپاه نگردد سلیم روگردان چو عکس آینه هرکس شود برابر خویش
خصم روگردان چو شد از زخم او ایمن مشو واقف پشت کمان بیش از دم شمشیر باش
شیوه ما نیست از بیداد روگردان شدن سیلی دریا ز خلق خوش چو عنبر می خوریم