روه

معنی کلمه روه در لغت نامه دهخدا

روه. ( ع مص ) جنبیدن بر روی زمین. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
روه. [ رَ ] ( ع مص ) جنبیدن آب بر روی زمین. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
روه. ( اِ ) سیرت نیک و پارسایی و روهبان مرکب از این است. ( از ناظم الاطباء ) ( برهان ) ( آنندراج ).
روه. ( اِخ ) نام کوهی است در توابع کابل. ( برهان ) ( آنندراج ).

معنی کلمه روه در فرهنگ فارسی

نام کوهی است در توابع کابل

جملاتی از کاربرد کلمه روه

وَ کَفَرَتْ طائِفَةٌ و بنگرویدند گروهی. فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلی‌ عَدُوِّهِمْ گرویدگان را بر دشمنان ایشان دست دادیم و نصرت کردیم. فَأَصْبَحُوا ظاهِرِینَ (۱۴) تا بر ایشان برتری یافتند و پیروزی.
یکی گرز نهصد منی زیر زین فروهشته آن گرد با آفرین
جمله بنشستند اندر پیش کوه کرد عیسی روی سوی آن گروه
فرو گذاشت ز رخ آن دو عروهٔ وثقی که هر که چنگ بما زد شد از بلا محفوظ
دو گروهند خلق این عالم علمایند و مردم جاهل
بین بر زمین گروه غزال از پی گروه بین بر هوا قطار کلنک از پس قطار
ور ایدونک لشکر همه همگروه به جنگ اندر آید به کردار کوه
نشیب و فراز بیابان و کوه به هر سو شده مردمان هم گروه
به مغرب گروهی است صحرا خرام مناسک رها کرده ناسک به نام
گروهی که یارند با نوش‌زاد که جز مرگ کسری ندارند یاد