روند. [ رَ وَ ] ( اِمص ، اِ ) چنانکه روال در این اواخر اختراع به غلط شده و منشی ها و نویسندگان عامی در نوشته های خود می آورند و از آن روش و طریقه اراده می کنند روند نیز به معنی طریق و روش و ترتیب بکار می رود. سبک. وتیره. روال. روش. طریقه. طریق. || راههای تنگ و کج و معوج کوهستانی. ( یادداشت مؤلف ). || ( ق ) پیاپی. مستمر. دمریز. متصل. گویند: این بچه روند گریه می کند. ( فرهنگ لغات عامیانه ). - یک روند ؛ یک ریز. پیاپی. روند. [ رِ وَ ] ( ع اِ ) روند صینی. دوایی است معروف و اطباء الف زیاده کنند پس راوند چینی گویند. ( منتهی الارب ). ریوند. راوند. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به راوند و ریوند شود. روند. [ رَ وَ ] ( اِخ ) دهی از بخش صومای شهرستان ارومیه. سکنه آن 123 تن. آب آن از رود نازلو و چشمه. محصول عمده آنجا غلات و توتون. صنایع دستی زنان اهالی جاجیم بافی. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
معنی کلمه روند در فرهنگ معین
(رَ وَ ) (اِ. ) رفتار، طریقه .
معنی کلمه روند در فرهنگ عمید
روش، رفتار، طریقه، طرز. دور، دوره، نوبت.
معنی کلمه روند در فرهنگ فارسی
روش، رفتار، طریقه، طرز، دور، دوره، نوبت ( اسم ) روش رفتار طریقه .
معنی کلمه روند در فرهنگستان زبان و ادب
{trend} [آینده پژوهی و آینده نگری] الگوی تغییر منظم داده ها و پدیده ها در یک بازۀ زمانی مشخص
معنی کلمه روند در ویکی واژه
رفتار، طریقه.
جملاتی از کاربرد کلمه روند
إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ نه میروند مگر به پی پنداشت، وَ ما تَهْوَی الْأَنْفُسُ و آنچه تن آدمی فراواید وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدی (۲۳) و آمد بایشان از خداوند ایشان، کار راست و پیغام درست و مزد استوار.
بسته و خسته روند تیغ وران پیش او بسته به شست کمند، خسته به گرز گران
آدمی را ز بس فریب و فسون در رگ و پی بود رونده چو خون
منصب شاهی و وزیری هست و اهل منصب همیروند از دست
چو سر برآرد گنده، سرش فرو گیریم بزخم سیلی و مور روند بر کافوز
اهل کشور به مدت دو سه بال میروند آنچنان به راه ضلال
أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ آگاه بید که اولیای خدا آنند که باو گروند لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (۶۲) ور ایشان فردا نه بیم است و نه اندوهگن باشند.
همچو بادی دگران بر درت آیند و روند بر سر کوی تو چون خاک همام است مقیم
دنیاش نباشد غم عقبی نخورد آن است رونده کاین چنین ره سپرد