روفتن

معنی کلمه روفتن در لغت نامه دهخدا

روفتن. [ ت َ ] ( مص ) جاروب کردن و پاک کردن. ( از ناظم الاطباء ). رفتن. مصدر دیگر غیر مستعمل آن رویش یا روب است. روبیدن. پاک کردن. جاروب کردن. خاشاک جایی را بیرون کردن. با جاروب یا جامه ای همه را بردن. ( یادداشت مؤلف ) :
به نیم گرده بروبی به ریش بیست کنشت
به صد کلیچه سبال تو شوله روب نرفت.عماره مروزی.چه بایدت کردن کنون بافدم
مگر خانه روبی چو روبه بدم.ابوشکور.به شبگیر سرگینش بیرون بری
بروبی و خاکش به هامون بری.فردوسی.بساط زرکش او را به روی روبد ماه
زمین همت او را به سر کشد کیوان.فرخی.به چوب و لگد راه را کوفتند
به نیرنگها برف را روفتند.نظامی.به فرمان شه راه می روفتند
گریوه به پولاد می کوفتند.نظامی.خانه دوستان بروب و در دشمنان مکوب. ( گلستان ).
- شوله روب ؛ رفته گر. ( یادداشت مؤلف ) :
به نیم گرده بروبی به ریش بیست کنشت
به صد کلیچه سبال تو شوله روب نرفت.عماره مروزی.- فروروفتن ؛ رفتن. روفتن. پاک کردن. زایل کردن :
به سلطانی چو شه نوبت فروکوفت
غبار فتنه از گیتی فروروفت.نظامی.|| سودن و مالیدن. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه روفتن در فرهنگ معین

(تَ ) (مص م . ) نک روبیدن .

معنی کلمه روفتن در فرهنگ عمید

= روبیدن

معنی کلمه روفتن در فرهنگ فارسی

روبیدن، رفتن
( مصدر ) رفتن روبیدن پاک کردن خام و خاشاک .
جاروب کردن و پاک کردن . پاک کردن

معنی کلمه روفتن در ویکی واژه

نک روبیدن.

جملاتی از کاربرد کلمه روفتن

گاه دست‌افشان قدم می‌کوفتند گه به سجده صفه را می‌روفتند
مدعا باشد بهشت آئین درش را روفتن حوریان بر چهره چون زلف مطرا افکنند
جوهر ایمان ز دل پاک فراروفتن گردی از آن در خیال بهر قسم داشتن
چو خاک پای تو گشتم بگو که در ته پایت به خاک روفتن آن گیسوی دراز نیاید
چون خیالی می‌شود در زهد تن تا خیالات از درونه روفتن
طبل وفا کوفتند راه سما روفتند عیش شما نقد شد نسیه فردا کجاست
قامت‌شان بود به پا کوفتن گیسوی مشکین به زمین روفتن
چنان ناخن و سم زمین کوفتند که گرد زمین را همی روفتند
پیش او روفتند تا درگاه حور و غلمان به جعد و گیسو راه
به چوب و لگد راه را کوفتند به نیرنگها برف را روفتند