روشناسی

معنی کلمه روشناسی در لغت نامه دهخدا

روشناسی. [ ش ِ ] ( حامص مرکب ) حالت و چگونگی روشناس. معروفیت و شهرت. اشتهار. سرشناسی. رجوع به روشناس شود.

معنی کلمه روشناسی در فرهنگ معین

( ~. ) (حامص . ) معرفت ، شناخت .

معنی کلمه روشناسی در فرهنگ فارسی

معرفت شناخت .
چگونگی روشناس . معروفیت و شهرت

معنی کلمه روشناسی در ویکی واژه

معرفت، شناخت.

جملاتی از کاربرد کلمه روشناسی

روشناسی از سیه‌بختان طلب کن، چشم من سرمه، با آن تیرگی، نور نظر می‌آورد
جمله عالم رو بما دارند و مارا روبدوست وربمعنی روشناسی جمله رو خودروی اوست
تو آن خورشید نورانی قیاسی که مشرق تا به مغرب روشناسی
به پیش آنکه دارد روشناسی جهان آئینه دار روی شاهست
بنده و خداوند و پژمان تا خرسند همه دانند، به دیدار آرزومندم و یکان یکان را به زنجیر بندگی دربند، چکنم از ناشناخت و آزار بی نواخت سر تا پای هراسم و این آبروی پنداری را فراخورد توان پای تا سر پاس. هر روز نگهبان تازه گردد و پاشنه پولاد گوهر آن روئین در که تخته و میخش نیزه و خنجر است، و کلید و بندش غداره و ششپر، بر دیگر اندازه، من روستائی و کم دل و کاهیده تن و بی جان. چون دست ستیز بسته ماند پای گریز گشاده خوشتر. اگر با همه مهر و پیوند و پیمان و سوگند بر آن در دیرتر راه افتد و کمتر از خواست خویش و خواهش یاران نشست فرگاه خیزد، اندیشه سست مهری نسگالند و به چشم سخت روئی و بیگانه خوئی ننگرند، بی گناهم بی گناه و با همه بی گناهی پوزش اندیش و روسیاه. هر هنگام رهی را آگهی خاست که آشنائی پاسدار است و روشناسی تیاق گزار، اگر در چهر سائی به کوتاهی گرایم با صد تباهی به خاک درآیم و با یک جهان روسیاهی از خاک برآیم، مصرع: یاد زندان که در آنجا چمن آرائی هست.