روشنا

معنی کلمه روشنا در لغت نامه دهخدا

روشنا. [ رَ ش َ ] ( اِ مرکب ) نور. روشنایی. ( اشتنگاس ). نور و فروغ و شعاع. ( ناظم الاطباء ). روشنایی. فروغ. ( فرهنگ فارسی معین ) : خداوند این علت ، روشنا و آفتاب کمتر تواند دید. ( ذخیره خوارزمشاهی ). باشد که مردم پیوسته اندر روشنا و صحرا باشد و زمستان که برف آید نظر او پیوسته بر برف باشد بدین سبب بصر او ضعیف شود. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || شکوه. جلال. درخشندگی. ( اشتنگاس ). جلال و تابش. ( ناظم الاطباء ). || سنگ مرقشت را گویند و آنرا سرمه کنند. ( فرهنگ شعوری ) ( ناظم الاطباء ). حجرالنور. ( از اشتنگاس ) ( ناظم الاطباء ). نام قسمی سرمه. ( یادداشت مؤلف ) : سرمه روشنا و شیاف مرارات کشیدن سود دارد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
از خیال ماه رویت خانه دل روشنا
خاک راهت میکند عالم بدیده روشنا.ابوالمعانی ( از فرهنگ شعوری ).

معنی کلمه روشنا در فرهنگ معین

(رَ شَ ) (اِمر. ) فروغ ، روشنایی .

معنی کلمه روشنا در فرهنگ عمید

شعاع، فروغ، نور.

معنی کلمه روشنا در فرهنگ فارسی

شعاع، فروغ، نور
( اسم ) روشنایی روشنایی فروغ .
نور و فروغ و شعاع . یا شکوه

معنی کلمه روشنا در فرهنگ اسم ها

اسم: روشنا (دختر) (فارسی) (تلفظ: ro (w) šanā) (فارسی: روشنا) (انگلیسی: rowshana)
معنی: روشن، روشنایی، نور، جای روشن، آشنا

معنی کلمه روشنا در ویکی واژه

فروغ، روشنایی.

جملاتی از کاربرد کلمه روشنا

مرا کاین سخن‌هاست مجلس فروز چو آتش در او روشنایی و سوز
به روشنایی عقل و به آشنایی علم به نیک نامی زهد و به خوبی تقوی
ازو خواهم نه از تو روشنایی وزو جویم نه از تو آشنایی
چو دریای قار است گفتی جهان همه روشناییش گشته نهان
در ماه مه ۱۹۵۷، رئال مادرید اولین بار از چراغ‌های برقی برای روشنایی ورزشگاه در بازی برابر تیم اسپورت راسیفه برزیل استفاده کرد.
هستی به حقیقت ای سنایی در دیدهٔ عقل روشنایی
ای وصالت روشنائی در جهان ای وصالت هم عیان و هم نهان
لشکر ظلمت گریزد از وجود اندر عدم گر کنی در روشنایی طبع او را امتحان
چشمۀ آفتاب گردون را بی جمال تو روشنایی نیست
روشنایی دیده رفت، افسوس! منم امروز و دیده‌ای خونبار
نظر بر ماه رویان داشتم هموار و میگفتم مکن ای روشنایی کز پسِ این کار بَرنایی
می‌کند چون صبح خود را روشناس عالمی هرکه سر از عالم سودا برون می‌آورد