روسفیدی

معنی کلمه روسفیدی در لغت نامه دهخدا

روسفیدی. [ س َ / س ِ ] ( حامص مرکب ) روسفید شدن. || کردار و اعمال بطور شرافت. ( ناظم الاطباء ). عزت و آبرو. معصومی. سادگی. و رجوع به روسفید شود.

معنی کلمه روسفیدی در فرهنگ فارسی

رو سفید شدن . یا کردار و اعمال بطور شرافت .

جملاتی از کاربرد کلمه روسفیدی

روسفیدی صحیفه را ز سواد قلم از نسبت رقم فولاد
ندیده سختی از ایام، دل نگردد نرم که روسفیدی گندم به آسیا بسته است
روسفیدی نیست در من زیر این چرخ کبود زآنکه من رخ زردم و نامه سیاه آورده‌ام
نسبتِ من با گنه، آیینه و خاکسترست روسفیدی‌هاست حاصل از سیه‌کاری مرا
چو روسفیدی من در شکستگی بسته است دریغ دانه خود چون ز آسیا دارم
به نور مخلصان در روسفیدی به صبر مفلسان در ناامیدی
صحبت خاکستر و آیینه را تا دیده ایم روسفیدی از سیه کاری طمع داریم ما