روایی

معنی کلمه روایی در لغت نامه دهخدا

روایی. [ رَ ] ( حامص ) رواج. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ). رونق داشتن. ( برهان قاطع ). رونق و خوبی داد و ستد و خرید و فروخت. رواج بازار. ضد کسادی. ( ناظم الاطباء ). گرمی و تیزی بازار :
تا مه نیسان بود روایی بستان
تا مه کانون بود روایی کانون.فرخی.گشاده دست بخشش مهتران را
روایی خاسته خنیاگران را.( ویس و رامین ).هرچه فروشی در وقت روایی فروش و از سود طلب کردن عیب مدار. ( قابوس نامه ).
زین نازو تکبر تو تا چند
بازار غم ترا روایی !سیدحسن غزنوی.هر نقد که آن بود بهایی
بفروش چو آمدش روایی.نظامی.به سبب زیادتی نرخها و کمی آن و روایی غلات و کسادی آن. ( تاریخ قم ص 184 ). ایشان غله را بریان می کردندتا چون از ایشان بخرند و زراعت نمایند رسته نگردد وغله ایشان به روایی فروخته شود. ( تاریخ قم ص 64 ). || برآمدن حاجت. ( غیاث ) ( آنندراج ). روا شدن کام. مَقْضی شدن حاجت :
هر حاجتی که داری زایزد همه روا شد
من حاجتی ندیدم هرگز بدین روایی.فرخی.بدیدنداز همه کامی روایی
بکندند از جگر خار جدایی.( ویس و رامین ). || برآوردن حاجت. ( از غیاث ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || حسن شهرت. مقبولیت عامه :
ز وصفت رسیده ست شاعر به شِعْری ̍
ز نعتت گرفته ست راوی روایی.زینبی.حاسد ز قبول این روایی
دور از من و تو به ژاژخایی.نظامی. || نفاذ. نافذ بودن. مطاع بودن.
- فرمانروایی ؛ نفوذ فرمان. نفاذ حکم.
|| بهره مندی. ( ناظم الاطباء ). تمتع :
خوردی و زدی و تاختی چند
واکنون که نماندت آن روایی...ناصرخسرو.|| حِلّیّت. حلالی. مقابل ناروایی و حرمت. جواز. || شایستگی. لیاقت. سزاواری. ( ناظم الاطباء ). || زیبایی. || موافقت. ( ناظم الاطباء ). || محتمل است در عبارات ذیل از تذکرة الاولیاء عطار بمعنی قوت مباشرت و آرامش با زنان باشد : نقل است که مادرش روزی او را دید در آفتاب نشسته و عرق از وی روان شده ، گفت ای مادر از خدای شرم دارم که قدم برای موافقت نفس و خود روایی ندارم.مادر گفت این چه سخن است ؟ گفت ای مادر چون در بغدادحالها و ناشایستها بدیدم دعا کردم تا حق تعالی روایی از من بازگرفت ، تا معذور باشم و به نماز جماعت نروم تا آنها نباید دید. اکنون شانزده سال است تا روایی ندارم و با تو نگفتم. ( تذکرة الاولیاء عطار ). || ( ص نسبی ) مجازی باشد که در مقابل حقیقی است. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( از انجمن آرا ) .

معنی کلمه روایی در فرهنگ معین

(رَ ) (حامص . ) رونق ، رواج .

معنی کلمه روایی در فرهنگ عمید

۱. روا شدن، روا بودن.
۲. رواج، رونق.

معنی کلمه روایی در فرهنگ فارسی

رواج رونق .
رواج رونق داشتن بر آمدن حاجت

معنی کلمه روایی در فرهنگستان زبان و ادب

{validity} [روان شناسی، علوم دارویی، علوم سلامت] درجۀ درستی نتیجه گیری های حاصل از یک مطالعه

معنی کلمه روایی در ویکی واژه

رونق، روا

جملاتی از کاربرد کلمه روایی

یا چشم نمی‌بیند یا راه نمی‌داند هر کاو به وجود خود دارد ز تو پروایی
ناروایی، تا نباشد نام عشقی بر سرت! بر سر، ای دل، داغ کار سکه بر زر می‌کند
ساغر و می به جان و دل بخرم پیش کس می بدین روایی نیست
میان نعمت و فرمانروایی نشاط عاشقی و پادشایی
و طاهر دبیر چون متردّدی‌ بود از ناروایی‌ کارش و خجلت سوی او راه‌ یافته‌، و چنان شد که بدیوان کم آمدی و اگر آمدی، زود بازگشتی و بسر شراب و نشاط باز شدی، که برّی‌ و نعمتی بزرگ داشت و غلامان بسیار، نیکورویان‌ ؛ و تجمّلی و آلتی‌ تمام داشت.
اکنون که ز هیچ سو ندارد بازار هنروران روایی
کتاب‌های شیخ صدوق در شهرت در حد کتب اربعه می‌باشند و در اجازات روایی ما از مشایخ بزرگ شیعه موجودند. بسیاری از علما و فقهای شیعه از آنها روایت نقل کرده‌اند و به لطف خداوند نسخه‌های قدیمی و تصحیح شده‌ای از آنها در اختیار ما می‌باشد.»
نسوزد پرده شرم و حیا را باده روشن ز آتش نیست پروایی پر و بال سمندر را
ز ناروایی این نقد غم مخور فیّاض که داغ عشق بود تا ابد روان در خاک
سعی تو اندر معانی همچو جان اندر بدن عزم تو اندر روایی همچو ماه اندر ظلام
بکش تیغ و بکش بی جرم ما را بگو پروایی از محشر ندارم