روان‌کاو

معنی کلمه روان‌کاو در لغت نامه دهخدا

روانکاو. [ رَ ] ( نف مرکب ) آنکه متخصص وصاحب نظر در روانکاوی باشد. رجوع به روانکاوی شود.

معنی کلمه روان‌کاو در فرهنگ عمید

متخصص در روانکاوی.

معنی کلمه روان‌کاو در فرهنگ فارسی

آنکه متخصص و صاحب نظر در روانکاوی باشد

معنی کلمه روان‌کاو در فرهنگستان زبان و ادب

{psychoanalyst, analyst} [روان شناسی] درمانگری که آموزش های نظری و عملی روان کاوی را دیده است و از فنون روان کاوی در درمان اختلالات روانی بهره میبرد

معنی کلمه روان‌کاو در ویکی واژه

درمانگری که آموزش‌های نظری و عملی روان‌کاوی را دیده است و از فنون روان‌کاوی در درمان اختلالات روانی بهره میبرد.

جملاتی از کاربرد کلمه روان‌کاو

قبل از ازدواج او روان‌کاو بود. اگرچه استقلال او در این زمینه بعدها تبدیل به رقابت شد. او همچنین به‌طور منظم در ارتباط مکاتبه‌ای با زیگموند فروید بود. در زمان تولد آخرین فرزند خود، در۱۹۱۴، شوهر او با یکی شاگردانش به نام تونی وولف که از بیماران سابق او نیز بود. ارتباط عاطفی برقرار کرد که برای چند دهه به‌طول انجامید. ولی اما یونگ این ارتباط را عامل نجات و تحکیم‌ زندگی مشترک خود با یونگ میدانست و از تونی وولف به عنوان ناجی شوهرش در موقعی که نه خودش نه سایرین هیچ کاری برای او از دستشان ساخته نبود یاد میکرد.