رهزنی

معنی کلمه رهزنی در لغت نامه دهخدا

رهزنی. [ رَ زَ ] ( حامص مرکب ) راهزنی. عمل و صفت راهزن و رهزن. ( یادداشت مؤلف ) :
نه مردی است این دزدی و رهزنی
بدین کار واپس تر از هر زنی.فردوسی.رجوع به رهزن و راهزنی شود.
- رهزنی کردن ؛ دزدی کردن در راه. ( از ناظم الاطباء ).

معنی کلمه رهزنی در فرهنگ معین

(رَ زَ ) (حامص . ) نک راهزنی .

معنی کلمه رهزنی در فرهنگ فارسی

عمل راهزن غارت در جاده ها .

جملاتی از کاربرد کلمه رهزنی

نهان در پرده عصمت زنی داشت چو شیطان بلکه دزد رهزنی داشت
دیو هر چند چپ و راست شتافت هیچ بر رهزنی اش دست نیافت
در وادی گم‌گشتگی کعبة مقصود بیم همه از رهزنی بانگ جرس بود
به گرد کعبه مقصود چون رسم صائب؟ ز عزم سست به هر گام رهزنی است مرا
عقل نگذارد مرا یک دم ز دردسر خلاص رهزنی کو تا مرا سازد ازین رهبر خلاص
یکی دیو وارونه سردارشان همه رهزنی هست کردارشان
کیان را کی از ملک بیرون کنم من این رهزنی با کیان چون کنم
چگونه راست آید رهزنی را که ریزد آبروی چون منی را
برکران دیدم زنی نازک تنی چشم او صد کاروان را رهزنی
بو که نقد خود ازین ورطه بیم برد از رهزنی دیو سلیم