رنده
معنی کلمه رنده در لغت نامه دهخدا

رنده

معنی کلمه رنده در لغت نامه دهخدا

( رندة ) رندة. [ رُ دَ ] ( اِخ ) پناهگاهی است استوار در اندلس از اعمال تاکُرُنّا و این شهری است قدیم در کنار رودخانه و دارای کشت و زرع فراوانی است. و السلفی گوید: ابوالحسن سقی بن خلف بن سلیمان الاسدی الرندی گوید که رندة قلعه ای است بین اشبیلیه و مالقه . ( از معجم البلدان ). شهری است در اسپانیای جنوبی در ایالت مالقه در کنار رود گادالون و دارای 30000 تن جمعیت است. رجوع به اسپانیا و نیز رجوع به لاروس شود.
رنده. [ رَ دَ / دِ ] ( اِ ) اوزاری است که درودگران دارند. ( اوبهی ). افزاری باشد که درودگران چوب و تخته را به آن هموار کنند. ( برهان قاطع ). آلتی که نجاران چوب را بدان آلت تراشند و صاف و هموار کنند. ( آنندراج ). مِنْحات. ( دهار ). مِنْحَت :
ای نه به خامه نگاشته چو تو مانی
وی نه به رنده گذارده چو تو آزر.مسعودسعد.چهره اش آینه ست و صیقل حسن
رانده بر وی ز آفرین رنده.سوزنی.نگار صورت آن بت به هندوچین در هم
شکسته خامه مانی و رنده آزر.سوزنی.قلم را رنده دیوان نسازی
دل و جان ضعیفان را نرندی.سوزنی.رندی که ز رنده ام برآید
بر عارض حور، زلف شاید.خاقانی. || صفحه ای است پهن و غالباً مستطیلی شکل از حلبی یا فلزی دیگر که در آن سوراخها تعبیه شده و خیار و زردک و پیاز و امثال آن رابر آن بسایند و از سوراخها خرده خرده بیرون شود. افزاری است خانگی برای رنده کردن و ریزریز کردن. || بزرگ. ( اوبهی ). بزرگ و عظیم. ( برهان قاطع ) ( جهانگیری ). مصحف زنده است که به معنی ژنده باشد. ( از حاشیه برهان چ معین ). || گیاهی است بهاری که اکثر حیوانات خصوصاً گوسپند به خوردن آن فربه شود. ( فرهنگ جهانگیری ). گیاهی است بهاری که اکثر چرندگان خصوصاً گوسفند به چریدن آن فربه گردد. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) :
رفتم به ماه روزه بازار مرسمنده
تا گوسفند آرم فربه کنم به رنده.ابوالعباس ( از آنندراج ). || چرمی باشد سیاه رنگ. ( فرهنگ جهانگیری ). نوعی از چرم باشد سیاه رنگ. ( برهان قاطع ). لغتی است فارسی در لهجه مردم فیروزآباد، و آن قسمی چرم سیاه رنگ است که از آن موزه کنند و معرب آن اَرَنْدَج و یرندج است. ( یادداشت مؤلف ). || سیاهی که بدان موزه سیاه کنند. ( یادداشت مؤلف ). || ریزه هایی که از تراشیدن چوب و مس و آهن و امثال آنها بریزد. تراشه. خراشه. رندش. رجوع به رندش شود :

معنی کلمه رنده در فرهنگ معین

(رَ دِ ) (اِ. ) ۱ - ابزاری که با آن چوب و تخته را تراشند. ۲ - ابزاری برای خرد کردن سیب زمینی ، پیاز و...

معنی کلمه رنده در فرهنگ عمید

۱. در نجاری، وسیله ای که با آن چوب و تخته را تراشیده و صاف و هموار می کنند.
۲. وسیله ای با سوراخ های لبه دار تیز از جنس فلز یا پلاستیک که برای ریزریز کردن برخی موادغذایی از آن استفاده می شود.
۳. آنچه به وسیلۀ رنده ریز شده باشد.

معنی کلمه رنده در فرهنگ فارسی

آلتی که نجاربا آن چوب وتخته رامیتراشدوصاف کند
( اسم ) افزاریست که نجاران بدان چوب و تخته را بتراشند رنده . یا رنده آهن نوعی رنده که در کناره کردن ( یعنی صاف کردن ) کناره های خاتم به کار رود . یا رنده دست : نوعی رنده با تنه چوبی موسوم به کوله رنده و تیغهای فلزی و آن برای صاف کردن ناهمواریهای چوب بکار رود .
پناهگاهی است استوار در اندلس از اعمال تا کرنا و این شهری است قدیم در کنار رودخانه و دارای کشت و زرع فراوانی است

معنی کلمه رنده در دانشنامه عمومی

رنده یکی از وسایل آشپزی است که برای خرد کردن مواد غذایی به قطعات ریز بکار می رود. کاربرد آن بیشتر در رنده کردن مواد غذایی مانند پیاز، سیر و پنیر است. هدف از رنده کردن خوردنی ها، پخش یکسان آن ها در همه خوراک است.
در جامائیکا و بلیز از رنده نارگیل به عنوان ساز به همراه طبل، فیفه، و دیگرسازها ( و گاهی به همراه منتو ) برای اجرای مراسم کومینا و جونکانو استفاده می شود.
رنده پنیر را یک فرانسوی در دهه ۱۵۴۰ ( میلادی ) به نام François Boullier اختراع کرد تا نشان دهد که می توان همچنان از پنیر سفت شده استفاده کرد.
رنده (ایتالیا). رنده ( ایتالیا ) ( به ایتالیایی: Rende ) یک کومونه در ایتالیا است که در استان کزنتزا واقع شده است.
رنده ۵۴ کیلومترمربع مساحت و ۳۵٬۲۲۱ نفر جمعیت دارد و ۴۸۰ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
رنده (نجاری). رنده یک ابزار نجاری است که برای صاف کردن، یا کم کردن ضخامت، یا یکدست کردن سطح ناهموار چوب بکار می رود.
رنده های نجاری در دو نوع چوبی و فلزی موجود هستند. رنده های چوبی همگی دارای یک تیغه هستند؛ به جز رندهٔ دستگاه ( یا رندهٔ بلند ) که دارای یک تیغهٔ پشت بند نیز هست. تمامی رنده های فلزی دو تیغه دارند که تیغهٔ دوم برای شکستن پوشالهای برداشته شده توسط تیغهٔ اصلی و خارج کردن پوشال ها از داخل رنده به کار می رود. رنده در درودگری می تواند همچنین ابزار پیرامونی دیگری داشته باشد مانند رنده بند و رنده گیر که برای ثابت نگه داشتن رنده بر روی سطوح کاربرد دارند.
نوع بخصوصی از رنده ها که دارای تیغه های فرم دار هستند برای ساختن زهوارها و فرم های تزئینی دور قاب عکس ها یا دیوارها و . . . بکار می روند.
هرکدام از رنده های دستی - چوبی و فلزی - دارای اجزای نسبتاً متفاوتی هستند.
A: دهانه که شیاری است در قسمت زیرین رنده که قسمت برندهٔ تیغه در آن قرار می گیرد.
B: تیغه فلزی که با زاویهٔ ۲۵ درجه تیز می شود.
C: نگه دارندهٔ تیغه
D: پیچ تنظیم که میزان خروج تیغه از دهانه ( پرتیغی و کم تیغی رنده ) را می توان با آن تنظیم کرد.
E& H: دسته ها
تیغ پشت بند که اغلب در رنده های دوتیغ فلزی بسته می شود و برای محکم نگه داشتن تیغه، جلوگیری از فرورفتن بیش از حد تیغه در داخل چوب و خرد کردن پوشال ها در هنگام رندیدن به کار می رود.
G: تنظیم کنندهٔ زاویه که با حرکت آن به سمت راست و چپ زاویهٔ قرارگیری تیغه در دهانه تغییر می کند.
معنی کلمه رنده در فرهنگ معین
معنی کلمه رنده در فرهنگ عمید
معنی کلمه رنده در فرهنگ فارسی
معنی کلمه رنده در دانشنامه عمومی
معنی کلمه رنده در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه رنده

معنی کلمه رنده در ویکی واژه

ابزاری که با آن چوب و تخته را تراشند.
ابزاری برای خرد کردن سیب زمینی، پیاز و...
وسیله ای است که با آن میوه را ریز ریز می کنند

جملاتی از کاربرد کلمه رنده

بدو گفت هنگام جنگ تبرگ بدین گونه بودم چو غرنده گرگ
و گفت: یقین فرو آرنده است دل را و کمال ایمان است.
زین پس از هیبت یوزی که فرستاد بدو شیر غرنده ببرد طمع از کشور او
چوفرمان پذیرنده باشد پسر نوازنده باید که باشد پدر
پذیرفت از آرندهٔ آن پیام که هست او خداوند و ما بنده نام
گزارنده بیت غرای من که شد زیب او زیور آرای من
گیرنده تر ز دست شده است آستین من اکنون که رفته دامن فرصت ز دست من
بحق روز بر آرنده سفید و سیاه خدای عز و جل لا اله الا الله
وی در مسابقات کشوری و بین‌المللی در مجموع برندهٔ ۳ مدال طلا، ۲ مدال نقره، ۱ مدال برنز شده‌است.
به زیر اندرش باره غرنده شیری به دست اندرش نیزه پیچنده ماری
ناپدید از فرع شو، در هرچه پیوستی ببر تا پدید آرندهٔ اصل عیان آید پدید