رند

معنی کلمه رند در لغت نامه دهخدا

رند. [ رِ / رَ ] ( ص ، اِ ) مردم محیل و زیرک. ( برهان قاطع ). زیرک و محیل. ( آنندراج ). غدار و حیله باز و زیرک.( ناظم الاطباء ). شاطر. ( زمخشری ) ( دهار ). ج ، رُنود، رندان ، رندها :
بهره ورند از سخات اهل صلاح و فساد
زاهد و عابد چنانک مفلس و قلاش ورند
قاعده بزم ساز بر گل و نقل و نبید
کز سفرت سوده شد نعل کمیت و سمند.سوزنی.بر در دونان احرار حزین و حیران
در کف رندان ، ابرار اسیر و مضطر.انوری.طایفه رندان بخلاف درویشی بدرآمدند و سخنان بی تحاشی گفتند. ( گلستان ). هرکه بدین صفتها که بیان کردم موصوف است بحقیقت درویش است.اما هرزه گردی بی نماز هواپرست... رند است. ( گلستان ).
پارسا را بس این قدر زندان
که بود هم طویله رندان.( گلستان ).محتسب در قفای رندان است
غافل از صوفیان شاهدباز.سعدی.بشر در روم و تاجر اندر هند
چون نیاید به خانه فاجر رند.اوحدی.آن را که خلق خوش هست تنها نمی گذارند
کی بی حریف ماند رندی که خوش قمار است.صائب. || یکی از اوباش. یکی از سفله. یکی از اراذل ناس : پس مشتی رند را سیم دادندکه سنگ زنند [ حسنک را بر دار ] و مرد خود مرده بود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 184 ). از دزدان خلقی را به خود گرد کرده بود، از اوباشان و رندان روستا چهار هزار مرد. ( تاریخ بخارا ). || منکر و لاابالی و بی قید، ایشان را از این جهت رند خوانند که ظاهر خود را در ملامت دارد و باطنش سلامت باشد. ( برهان قاطع ).بر گروهی گویند که بی قید و لاابالی بوده باشند و رندان ، مجردان و صافان و بی علاقگان را گویند. ( آنندراج ).منکری که انکار او از امور شرعیه از زیرکی باشد نه از جهل. ( غیاث اللغات ). هوشمند. باهوش. هوشیار. آنکه با تیزبینی و ذکاوت خاص مرائیان و سالوسان را چنانکه هستند شناسد نه چون مردم عامی. ( یادداشت مؤلف ). در اصطلاح متصوفان و عرفا بمعنی کسی است که جمیع کثرات و تعینات وجوبی ظاهری و امکانی و صفات و اعیان را از خود دور کرده و سرافراز عالم و آدم است که مرتبت هیچ مخلوقی بمرتبت رفیع او نمی رسد. ( از فرهنگ مصطلحات عرفا تألیف سیدجعفر سجادی از شرح گلشن راز چ کیوان سمیعی ص 620 ) :
در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک
جهدی کن و سرحلقه رندان جهان باش.

معنی کلمه رند در فرهنگ معین

(رَ نْ ) (اِ. ) نک رنده .
(رِ نْ ) [ معر. ] (ص . ) ۱ - زرنگ ، زیرک . ۲ - بی قید، لاابالی . ۳ - در تصوف ، کسی که باطنش سالم تر از ظاهرش باشد.

معنی کلمه رند در فرهنگ عمید

۱. [عامیانه] زیرک، زرنگ.
۲. [عامیانه] حیله گر.
۳. [قدیمی] بی باک، بی قید، لاابالی.
۴. [قدیمی] پست و فرومایه.
۵. (تصوف ) [قدیمی] آن که در باطن پاک تر و پرهیزکارتر از صورت ظاهر باشد، کسی که تظاهر به عملی یا حالتی درخور ملامت کند و در باطن شایان ستایش باشد: عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت / که گناه دگری بر تو نخواهند نوشت (حافظ: ۱۷۳ )، در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک / جهدی کن و سرحلقهٴ رندان جهان باش (حافظ: ۵۵۰ ).
* رند خاک بیز: [مجاز] عارف و محققی که نکته ای از نکات عرفان را فرونمی گذارد، باریک بین.
* رند دهل دریده: [قدیمی، مجاز] کسی که عملی انجام می دهد که باعث بدنامی و رسوایی وی می شود، رسوا، بی آبرو.
آنچه هنگام تراشیدن و رنده کردن چیزی فرو می ریزد، ریزه و تراشه که هنگام رنده کردن چوب جدا می شود، تراشه.
۱. = رندیدن
۲. رنده کننده، تراشنده، خراشنده، رندنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): آسمان رند، جگررند، استخوان رند.
درختی کوچک با برگ های بیضی و خوش بو و گل های سفید کوچک که معمولاً در اروپای جنوبی و آسیای غربی می روید، درخت عود، درخت غار، مورد، آس.

معنی کلمه رند در فرهنگ فارسی

زیرک، حیله گر، زرنگ، آزرده شده، دلتنگ شدن، ملول
غار
مرغی از جنس بلبل مرغی است که اکثر در مزارع دیده میشود

معنی کلمه رند در دانشنامه آزاد فارسی

رِند
(در لغت به معنای زیرک، حیله گر، بی قید و لاابالی، و آن که پای بند به آداب و رسوم اجتماعی و مصلحت اندیشی نباشد و هرچه پیش آید انجام دهد و بگوید) در اصطلاح تصوّف، ویژگی کسی که همۀ ظواهر و قیدوبندهای معمول را رها کرده و محو حقیقت شده باشد و به عبارتی دیگر، به هیچ قیدی جز خدا مقید نباشد. واژۀ رند طی تاریخ معناهای مختلفی داشته است. نخست در معنای منفی آن به کار می رفته است؛ برای مثال در حکایت حسنک وزیر در تاریخ بیهقی. سپس در متون عرفانی و به ویژه در شعر شخصیتی مطلوب یافته و برخی از خصوصیات ناپسند آن چون لاابالی گری مظهر سرمستی و رهایی از بند تعلقات شده است. این صفات مثبت با خصوصیات گوناگون در شعر حافظ به اوج خود رسیده، چنان که رند و رندی از کلیدواژه های شعر حافظ و اساس نگرش فکری و هنری اوست. در مرحلۀ بعد، بار دیگر رند در معنایی منفی به کار رفته است؛ مثلاً امروزه در ایران رند به شخص فرصت طلبی اطلاق می شود که جز به سود خود و زیان دیگران نمی اندیشد. از دیدگاه حافظ، رندی پسندیده ترین جهان بینی و رند نیز مطلوب ترین شخص است. او رند را تا پایگاه انسان کامل برکشیده و از مفاهیم رند و رندی برای انتقاد از انحطاط اخلاقی، مذهبی و اجتماعی جامعۀ ریاکار و فاسد دورۀ خویش بهره گرفته است. در میان شاعران فارسی زبان به جز حافظ کسانی چون سنایی غزنوی، خیام نیشابوری، عطار نیشابوری، سعدی شیرازی و سلمان ساوجی در شعر خود واژۀ رند یا رندی را در معناهای مثبت و منفی و یا هردو به کار برده اند.

معنی کلمه رند در ویکی واژه

رَنْد
نک رنده.
جمع رندان؛ در تصوف، کسی که باطنش سالم‌تر از ظاهرش باشد.
(عامیانه): حقه‌باز، زیرک، چموش، کلک، زرنگ، زیرک، بی‌قید، لاابالی، ظاهر فریب.

جملاتی از کاربرد کلمه رند

مردم هشیار از این معامله دورند شاید اگر عیب ما کنند که مستیم
گرد نیازم از سرکویت‌ کجا روم بسمل اگر پری بفشاند پرنده نیست
عشق و مستی شیوه رندی بود رند را زین چاره نبود لااقل
بالش وبستر از پرندار نیست خاک راهست بالش وبستر
گریزیده زو شیر و غرنده ببر نیامد به بالاش از بیم ابر
تا سگان را وجود پیدا نیست مشفق و مهربان یکدگرند