رنجاندن

معنی کلمه رنجاندن در لغت نامه دهخدا

رنجاندن. [ رَ دَ ] ( مص ) رجوع به رنجانیدن شود.

معنی کلمه رنجاندن در فرهنگ عمید

رنج دادن، به رنج انداختن، آزرده ساختن: چو دانی که بر تو نمانَد جهان / چه رنجانی از آز جان و روان (فردوسی: ۴/۴ حاشیه ).

معنی کلمه رنجاندن در فرهنگ فارسی

رنج دادن، رنجانیدن، رنج دهنده، آزرده شده
( مصدر ) رنج دادن آزردن .

معنی کلمه رنجاندن در ویکی واژه

ferire

جملاتی از کاربرد کلمه رنجاندن

سنگ بر دریا زدن، بازوی خود رنجاندن است از غم عالم دل خوش مشرب ما فارغ است
آشنا رنجاندن و بیگانه هم عاقلان آزردن و دیوانه هم
خستگان را ز طعنه، جان خستن دل خلق خدای رنجاندن
از نگاهی بود ممکن کشتن ما عاجزان دست و تیغ نازنین خویش رنجاندن نداشت
و گفت: اصول ما شش چیز است، تمسک به کتاب خدای و اقتدا بسنت رسول صلی الله علیه و علی آله و سلم و حلال خوردن و باز داشتن دست از رنجاندن خلق و اگر چه ترا برنجانند و دور بودن از مناهی و تعجیل کردن بگزارد حقوق.
چه بود آن بی سبب رنجاندن کس بفرما تا چه نام آن نهد کس
مشت بر خارا زدن، بازوی خود رنجاندن است می کند با خویش بد هر کس که بدخواه من است
وی در وصیت‌نامه خود تأکید بر نماز، زیارت حسین بن علی و نرنجاندن مردم دارد:
و همچنین هر شوهری که با زن خویش خوی بد فراپیش گیرد و وی را به رنجاندن گیرد تا کاوین ندهد، اندر فتوای ظاهر که به مجلس حکم تعلق دارد این ابرا درست بود که قاضی این جهان راه فرا زبان دارد نه فرا دل، اما در آن جهان ماخوذ بود که این ابرا به اکراه بوده باشد و همچنین چون برملا از کسی چیزی خواهد و آن کس از شرم بدهد، اندر فتوای ظاهر این مباح بود. و اندر حقیقت این مصادره بود، که فرق نبود میان آن که به تازیانه شرم دل وی را بزند تا از رنج دل آن مال بدهد و میان آن که به ظاهر به چوب بزند و مصادره کند. این و امثال این بسیار است و کسی که جز فقه ظاهر نداند اندر این پندار بود و این دقایق از سر دین فهم نکند.
بی دماغان را نرنجاندن به صحبت منت است پیش عزلت دوستان تقصیر خدمت، خدمت است
۱۸. هنر رنجاندن، ترجمه علی عبداللهی، نشر مرکز، ۱۱۱ص
غم چه سازد با دل خوش مشرب دیوانگان؟ سنگ بر دریا زدن، بازوی خود رنجاندن است