رمیدگی
معنی کلمه رمیدگی در فرهنگ عمید
معنی کلمه رمیدگی در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه رمیدگی
به آرمیدگی شمع رفتهایم از خویش دلیل مقصد از سرگذشتگان پا نیست
ز اضطراب دل آید به اضطراب نفس زآرمیدگی دل رود به خواب نفس
همیشه لحظاتی هست که جای فرمانده در عقب در ستادش نیست بلکه در کنار نیروهایش است. مزخرف محض است اگر بگوییم حفظ روحیه افراد تنها وظیفه فرمانده گردان است. هر چه سطح بالاتر باشد اثر این کار بیشتر میشود. افراد هیچ گونه ارتباطی با فرماندهای که آنها میدانند جایی در قرارگاه نشسته برقرار نمیکنند. آنچه آنها میخواهند تماس حضوری با آنهاست. در لحظات رمیدگی، فرسودگی یا بههمریختگی یا هنگامی که چیزی غیر معمول از آنها خواسته میشود، این گونه فرمانده معجزه میکند؛ مخصوصاً اگر هوش ایجاد گونهای از اسطوره حول خود را داشته باشد.
ز آرمیدگی ظاهرم فریب مخور اگر چه ساکن شهرم، دلم بیابانی است
از باد پای عمر مجو آرمیدگی جویا عنان گسسته رود این سمند شوخ
وحشی غزال من که تغافل کمند اوست با این رمیدگی نگهش جان الفت است
به آرمیدگیش گرچه شد عزیمت رقص ز جا نخاسته آرام از زمین برخاست
ساکن زآرمیدگی من بود زمین گردون ز جا رود چو درآیم زجای خویش
ز پیش خرمن من برق از کم آزاری به آرمیدگی ماهتاب می گذرد
روشنگر وجود بود آرمیدگی آیینه است آب چو هموار میرود
اثر ز آبله شکوه نیست در دل عارف ز آرمیدگی این بحر یک حباب ندارد