معنی کلمه رمانی در لغت نامه دهخدا
رسیدم من به درگاهی که دولت
از او خیزد چو رمانی ز معدن.منوچهری.- یاقوت رمانی ؛ اجود انواع یاقوت است. ( الجماهر بیرونی ). یاقوت سرخ خوش و برنگ دانه انار : در پیش تخت اعلی پانزده پاره یاقوت رمانی و لعل بدخش و زمرد و مروارید و پیروزه. ( تاریخ بیهقی ).
همت عالی طلب جام مرصع گو مباش
رند را آب عنب یاقوت رمانی بود.حافظ.و رجوع به یاقوت رمانی شود.
رمانی. [ رُم ْ ما ] ( ص نسبی ) منسوب است به رمان بن معاویةبن ثعلبةبن عقبه که بطنی است از سکون. ( از لباب الانساب سمعانی ).
رمانی. [ رُم ْ ما ] ( ص نسبی ) منسوب است به رمان که بطنی است از مذحج و او رمان بن کعب بن أودبن صعب بن سعدالعشیرة است. ( از لباب الانساب ).
رمانی. [ رُم ْ ما ] ( اِخ ) ابوالحسن علی بن عیسی الرمانی نحوی. متوفی بسال 384 هَ. ق. رجوع به ابوالحسن رمانی و انساب سمعانی و ریحانة الادب شود.
رمانی.[ رُم ْ ما ] ( اِخ ) احمدبن علی بن محمد، مکنی به ابی عبداﷲ الرمانی النحوی. رجوع به احمدبن علی.... شود.
رمانی. [ رُم ْ ما ] ( اِخ ) زیدبن حبیب الجهنی. ازرواة است و از شعبی روایت کند. ( از لباب الانساب ).
رمانی. [ رُم ْ ما ] ( اِخ ) عمروبن تمیم. از رواة حدیث است و از پدر خویش روایت کند. ( از لباب الانساب ).