معنی کلمه رقاصی در لغت نامه دهخدا
لبش با در به غواصی درآمد
سر زلفش به رقاصی در آمد.نظامی. || درتداول عامه کارهای بیهوده و سبک : حالا هم نوبت رقاصی من است. ( امثال و حکم دهخدا ).
- رقاصی کردن ؛ رقص کردن. رقصیدن. ( یادداشت مؤلف ) :
کبک رقاصی کند مرغاب غواصی کند
این بدین معروف گردد آن بدان شاهر شود.منوچهری.|| در تداول عامه ، اعمال ناشایست و سبک انجام دادن.