رفوگر. [ رَ / رُ گ َ ] ( ص مرکب ) کسی که رفو می نماید. ( ناظم الاطباء ) ( از شعوری ج 2 ورق 6 ). رفاء. ( منتهی الارب ) ( یادداشت مؤلف ) ( دهار ). لاقط. ( منتهی الارب ) ( یادداشت مؤلف ). همگر. آنکه رفو کند. ( یادداشت مؤلف ). کسی که شغلش رفو کردن جامه و پارچه است. ( فرهنگ فارسی معین ). آنکه جامه ها را به تار پیوند کند مرادف همگر و از این است که مجدالدین شاعر را که رفوگر بوده همگر گویند. ( آنندراج ) : مرا مفاخرت این بس به شاعری که چو تو نه دزد شعر نُوم نه رفوگر کهنم.سوزنی.روز دولت برادر بخت است چون رفوگر پسر عم قصار.خاقانی.گر پرده دری کند دم صبح از دود دلش رفوگر آیم.خاقانی.قدرش مروقی است برین سقف لاجورد فرشش رفوگری است برین فرش باستان.خاقانی.جامه عرض نکویان چو درد نتوان دوخت زآنکه پیراهن گل را به رفوگر ندهند.کلیم کاشی ( از آنندراج ).قاری مصنفات تو بر پوشی و برک هر جا رفوگران هنرور نوشته اند.نظام قاری.شود دست تمنای وصالت رفوگر چاک چاک سینه دل.ابوالمعانی ( از شعوری ).
معنی کلمه رفوگر در فرهنگ معین
(رَ گَ ) (ص شغل . ) آن که رفو کند.
معنی کلمه رفوگر در فرهنگ عمید
کسی که پارگی و زدگی جامه یا فرش را رفو می کند، همگر.
معنی کلمه رفوگر در فرهنگ فارسی
کسی که پارگی وزدگی فرش وجامه رفومیکند، همگر ( صفت ) آنکه رفو کند کسی که شغلش رفو کردن جامه و پارچه است .
جملاتی از کاربرد کلمه رفوگر
در ۱۴ سالگی به بازار آمد و در حجره رفوگری مشهدی حسین آقباش در کاروانسرای گویولی - سرای راستی فعلی مشغول به کار شد. بعد از ۶ سال کار مداوم و تکمیل مهارت و فنون با کسب اجازه از استاد به نزد استاد حسین آقای ورشو در کاروانسرای امیر رفته و به ارتقای مهارت در فرشهای بدون پرز از جمله گلیم، وَرنی و سوماک و سایر دستبافتههای عشایری پرداخته که این شاگردی به یک سال نمیانجامد. سپس در تهران نزد استاد میرزا یعقوب امیر انتظام تعلیم دیده و مشغول به کار می شوند. بعد از یک دوره کوتاه به تبریز باز گشته و در تبریز به ادامه ی فعالیتشان پرداختند. استاد با توجه به خلاقیتهای ذاتی لاجرم به صورت مستقل در میان بزرگان رفوگری فرش قرار گرفته و با کمی سن و سال در تیمچه ملک کارگاه رفوگری دایر کرد.
از رفوگر عرصه ی عیش تو ای دل تنگ شد باز همچون غنچه خواهم کرد چاکت غم مخور
این رهزن صد قافله یا هاله ماه است یا سرزده خط از رخ نیکوی رفوگر
چنان زعدلش تارکتان حمایت یافت که طبع مه را در کازرون رفوگر کرد
چون قطره شبنم که نشیند به رخ گل دیدم عرقآلوده گل روی رفوگر
شد چاک دل من از رفوگر بر من لب لعل او شد اخگر
گر پردهدری کند تف صبح از دود دلش رفوگر آرم
پیش از دعای زلف تو هر شب جنون ما نفرین کند رفوگر جیب دریده را
شب شد و پیرِ رفوگر ناله کرد کای خوش آن چشمی که گرمِ خفتن است
استاد در خرداد سال ۱۳۷۲ طی بزرگداشتی که در روز جهانی موزه در مقبره الشعرای تبریز توسط سازمان میراث فرهنگی استان آذربایجانشرقی برگزار شد، به همراه تنی چند از اساتید از جمله استاد عماد؛ استاد برگی؛ استاد نخجوانی و استاد اعلاباف مورد تکریم قرار گرفت. ایشان از طرف سازمان میراث فرهنگی استان آذربایجان شرقی در بخش مشاهیر آذربایجان به لقب پدر رفوگری فرش مفتخر شدهاست.
بیرون ز کفم شد دل و دین آخر و گشتم قصاب اسیر قد دلجوی رفوگر
هر پاره گر بدست رفوگر رفو شود من پاره پاره دل ز جفای رفوگرم