رفت

معنی کلمه رفت در لغت نامه دهخدا

رفت. [ رَ ] ( مص مرخم ، اِمص ) رفتن. ( ناظم الاطباء ). ذهاب. عمل رفتن. مقابل آمدن : هر رفتی آمدی دارد. ( یادداشت مؤلف ) :
که دارد پی و تاب افراسیاب
مرا رفت باید چو کشتی بر آب.فردوسی.ترا رفت باید به فرمان شاه
نباید گذشتن ز پیمان شاه.فردوسی.که طوس و فریبرز گشتند باز
ترا رفت باید همی رزم ساز.فردوسی.- آمد و رفت ؛ ایاب و ذهاب. تردد. مراوده. آمد و شد. ( یادداشت مؤلف ).
- پیشرفت ؛ ترقی. تعالی. رجوع به پیشرفت شود.
- دررفت ؛ رفتیه. آن مقدار از مال که خرج و صرف کرده باشند. ( از ناظم الاطباء ). مقابل درآمد.
- رفت و آمد ؛ آمد و رفت. مراوده. آمد و شد. تردد. ایاب و ذهاب. ( یادداشت مؤلف ).
|| رفتار. ( یادداشت مؤلف ) :
یکی باره از موبدان رای و راه
بیاموز از رفت و آیین شاه.فردوسی. || کوچ و رحلت و مسافرت. ( ناظم الاطباء ).
- رفت سلطان ؛ سیاحت و مسافرت پادشاه. ( ناظم الاطباء ).
رفت. [ رُ ] ( مص مرخم ، اِمص ) عمل رفتن :
رفت و روب. ( یادداشت مؤلف ). جاروب کردن.
- آب رفت ؛ ته نشین آب رودخانه ها. رجوع به آب رفت شود.
رفت. [ رَ ] ( ع مص ) خرد و مرد کردن. ( مصادراللغه زوزنی ). شکستن و ریزه ریزه نمودن چیزی را. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). شکستن و ریزه ریزه نمودن. ( آنندراج ). || شکسته شدن. ( ناظم الاطباء ). شکسته و ریزه ریزه گردیدن ( لازم ). ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || بریده شدن ریسمان و جز آن. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). بریده شدن ( لازم ). ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || از پی درآمدن. ( مصادر اللغه زوزنی ).
رفت. [ رُ ف َ ] ( ع اِ ) کاه. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || ( ص ) شکسته و ریزه ریزه شده هر چیزی. ( ناظم الاطباء ). شکننده و ریزه ریزه کننده هر چیزی. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ).
رفة. [ رَف ْ ف َ ] ( ع اِ ) یک بار شیر خوردن. ( ناظم الاطباء ). || لقمه کامل و کافی. ( از اقرب الموارد ).
رفة. [ رِ ف َ ] ( ع اِ ) گیاه سبز و تر. ( ناظم الاطباء ).
رفة. [ رُ ف َ ] ( ع اِ ) کاه خشک. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه رفت در فرهنگ عمید

= رُفتن
* رفت وروب: جاروب کردن و پاک کردن جایی از گردوخاک.
۱. [مقابلِ آمد] رفتن: هر رفتی آمدی دارد، بلیت رفت وبرگشت.
۲. [مقابلِ برگشت] (ورزش ) دورِ نخست مسابقات دومرحله ای.
۳. (بن ماضیِ رفتن ) = رَفتن
* رفت وآمد:
۱. رفتن و آمدن.
۲. [مجاز] معاشرت.

معنی کلمه رفت در فرهنگستان زبان و ادب

[حمل ونقل درون شهری-جاده ای] ← سفر رفت

معنی کلمه رفت در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَثَاماً: سزا-مجازات - کیفر سخت
معنی أَثْخَنتُمُوهُمْ: بسیار آنها را کشتید- برآنها غلبه کردید - آنان را از قدرت و توان انداختید (کلمه اثخان به معنای بسیار کشتن ، و غلبه و قهر بر دشمن است . کلمه ثِخَن به معنی غلظت و بی رحمی است و اثخان کسی به معنی بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او . د...
معنی أَثَرِ: اثر-جای پا
معنی أَثَرْنَ: زیر ورو کردند-برپا نمودند
معنی أَثَرِی: در پی من
معنی أَثْقَالاًَ: بارهای سنگین
معنی أَثْقَالَکُمْ: بارهای سنگینتان
معنی أَثْقَالَهَا: بارهای سنگینش
معنی أَثْقَالَهُمْ: بارهای سنگینشان
معنی أَثْقَلَت: آن زن سنگین شد
معنی أَثْلٍ: نام گیاهی بی میوه(طرفاء)
معنی أَثُمَّ: آیا بعد از
معنی أَثْمَرَ: میوه داد
معنی أَثِیمٍ: گناه پیشه
معنی أَجِئْتَنَا: به سراغ ما آمده ای
تکرار در قرآن: ۲(بار)

جملاتی از کاربرد کلمه رفت

فرصتیشان در گرفت از ناگهان شاه غافل کشته شد بردستشان
گرفتم اینکه بسرگین گاو زهری هست بتر ز زهری کافعی فشاند از انیاب
آن آینه که عکس روی تو گرفت روی من ازان آینه پیدا نشود
از علم بی عمل کس، فیضی چنان نیابد علمی که بی عمل شد، روغن گرفته شیر است