رفاق

معنی کلمه رفاق در لغت نامه دهخدا

رفاق. [ رِ ] ( ع اِ ) ریسمانی که بدان بازوی شتر بندند تا آهسته رود. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رشته ای که با آن بازوی شتر را ببندند هرگاه بیم آن رود که آرزومند وطن خود شود. ج ، رُفُق. ( از اقرب الموارد ). || دورویی. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || ج ِ رفقة، به تثلیث. ( ناظم الاطباء ) ( از دهار ) ( از اقرب الموارد ). ج ِ رفقة، به تثلیث به معنی گروه همسفر. ( منتهی الارب ) : هر سال رفاق و قوافل حاج را به انواع مطالبات مجحف و معاملات مختلف می رنجانید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 230 ). رجوع به رفقة شود. || ج ِ رفیق. ( غیاث اللغات ). ج ِ رفیق به معنی همراه. ( از آنندراج ) :
گفت صوفی را برو سوی وثاق
یک گلیم آور برای این رفاق.مولوی.گفت قچ با گاو و اشتر کای رفاق
چون چنین افتاد ما را اتفاق.مولوی.
رفاق. [ رِ ] ( ع مص ) مُرافَقَة. ( ناظم الاطباء ). رجوع به مرافقة شود.

معنی کلمه رفاق در فرهنگ معین

(رِ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ رفقه . یاران ، همراهان .

معنی کلمه رفاق در فرهنگ عمید

= رفقه

معنی کلمه رفاق در فرهنگ فارسی

همراهان، جمع رفقه
( اسم ) ریسمانی که بدان دستهای شتر را بندند .

معنی کلمه رفاق در ویکی واژه

جِ رفقه. یاران، همراهان.

جملاتی از کاربرد کلمه رفاق

فقلت لقلبی و الرفاق افاصوا تستل فما بعد الجنان ریاض
با فلان کس به رفاقت نهراسید از مرگ تاکنون هم به هواداری او پابرجاست
هرکه مردانه به سر برد رفاقت با دوست لاجرم در همه احوال به یاد رفقاست
همچنین غلامحسین محسنی اژه‌ای، رئیس قوه قضائیه گفت: «برای عناصر و مسببان اصلی اغتشاشات اخیر، هیچ جای ارفاق وجود ندارد.»
پاموک بعد از انتشار رمان قلعه سفید کرسی تدریس ادبیات داستانی را در دانشگاه کلمبیا پذیرفت و به همراه همسرش از ۱۹۸۵ تا ۱۹۸۸ مقیم نیویورک شد. این رمان تقریباً به همه زبان‌های اروپایی ترجمه شد. او در این رمان رفاقت یک دانشمند عثمانی را با برده‌ای رومی روایت کرده‌است.
داماد وی گفته‌است که او تا آخر عمر، حامی انقلاب اسلامی ایران بوده و همواره با علی خامنه‌ای همراه بود؛ هر چند این ادعای دامادش، با توجه به انتقادات صادقی تهرانی به حکومت وقت و نیز رفاقتش با مراجع تقلید منتقدی مثل حسین علی منتظری... چندان درست به نظر نمی‌رسد.
مجلس میمونت بادا روز و شب سوق الوفور حضرت والات بادا سال و مه بادی الرفاق
اصحاب جمع صاحب است و صاحب اسم فاعل از ریشه صَحَبَ یَصحَبُهُ به معنی رفاقت است خواه زیاد و طولانی‌ باشد یا کم و کوتاه.
« در این روزهای حساس و سرنوشت ساز به این نتیجه رسیدیم که برای بازگشت به خط امام و پایان دادن به دولت ۴ درصدی‌ها از برادر عزیزم که بیش از ۴۰ سال سابقه رفاقت داریم حمایت کنیم. همه دست به دست هم دادیم در سراسر ایران با سلایق مختلف هدفمان یک هدف اصلی و ثابت است همه متحد شدیم که بگوییم دولت حرف و دولت ۴ درصدی نمی‌خواهیم. »
بد از رفاقت نیکان نکو نخواهد شد سموم را سر همراهی صبا عبث است
آسمان در رفاقت عزش بتواضع کند بچرخ سواک
حظی زصداقت ایشان ده توفیق رفاقت ایشاه ده
از میدان دهشت میدان مشاهده زاید. قوله تعالی: «او القی السمع و هو شهید». مشاهده برخاستن عواقیست میان بنده و حق. و طریق بدان سه چیزست: یکی رسیدن میان بنده و حق. و طریق بدان سه چیزست: یکی رسیدن از درجهٔ علمست بدرجهٔ حکمت؛ و دیگر رسیدن از درجهٔ معرفت بدرجهٔ حقیقت. مرد از درجهٔ علم بدرجهٔ حکمت بسه چیز رسد: باستعمال علم، و تعظیم امر، واتباع سنت؛ و این مقام حکیمانست. و مرد از درجهٔ صبر بدرجهٔ صفاوت بسه چیز رسد: بترک مناقشت، و ترک تدبیر، و لزوم رضا؛ و این مقام رضیانست. و مرد از درجهٔ معرفت بدرجهٔ حقیقت بسه چیز می‌رسد: بحرمت در خلوت، و خجل از خدمت، و ایثار برفاقت.
قیام‌های مسلحانه دهقانی علیه کولاک‌ستیزی و کلکتیویزاسیون در اوکراین، قفقاز شمالی، جنوب روسیه و آسیای مرکزی به وقوع پیوست و در مارس ۱۹۳۰ به اوج خود رسید؛ این قیام‌ها توسط ارتش سرخ سرکوب شد. استالین با انتشار مقاله‌ای به این شورش‌ها واکنش نشان داد و تأکید کرد که کلکتیویزاسیون داوطلبانه است و خشونت و افراط‌های دیگر را به گردن مقامات محلی انداخت. بوخارین، با وجود سال‌ها رفاقت با استالین، نگرانی خود را از این سیاست‌ها ابراز کرد؛ او آن‌ها را بازگشت به «کمونیسم جنگی» لنین می‌دانست و معتقد بود شکست خواهند خورد. او نتوانست حمایت حزب را برای مخالفت با اصلاحات جلب کند. در نوامبر ۱۹۲۹، استالین او را از پولیتبورو برکنار کرد.
دیدش به رفاق گوشه‌ای تنگ افتاده و سر نهاده بر سنگ
رفاقت برای استالین مهم بود و او از آن برای کسب و حفظ قدرت استفاده می‌کرد. کوتکین می‌گوید استالین «به‌طور کلی به سمت افرادی شبیه به خود جذب می‌شد: روشنفکران تازه به دوران رسیده‌ای با پیشینه‌ای نه چندان قابل توجه.» او روی افراد محبوب خود لقب می‌گذاشت، برای مثال به یژوف «تمشک من» می‌گفت. استالین فردی اجتماعی بود و از شوخی لذت می‌برد. به گفتهٔ مونتفیوره، رفاقت‌های استالین «بین محبت، تحسین و حسادتِ مسموم‌کننده در نوسان بود.» او در زمان رهبری شوروی با بسیاری از دوستان قدیمی خود در گرجستان تماس داشت و برایشان نامه و پول می‌فرستاد.
با وجود این، دوستی و رفاقت بیش‌تر از هر چیزِ دیگر برای پیشرفت اهمیت دارد. اما توانایی‌های بزرگ مانعِ آن می‌شود که آدمی مَدحِ کسانی را بگوید که پایین‌تر از او هستند. به همین دلیل باید قابلیت‌های بزرگ را پنهان یا انکار کنیم.
صاب گردد از رفاق تو چو شهد شهد گردد از خلاف تو چو صاب