رغ

معنی کلمه رغ در لغت نامه دهخدا

رغ. [ رُ ] ( اِ ) آروغ را گویند و آن بادی است که با صدا از راه گلو برمی آید. ( برهان ). مخفف آروغ است. ( انجمن آرا ) ( از آنندراج ). بادی بود که از گلو برآید و آروغ و ارغ و رچک نیز گویند. ( فرهنگ خطی ) ( از شعوری ج 2 ورق 24 ). آروغ. ( فرهنگ جهانگیری ). آجل. رجک. ( فرهنگ سروری ). فواق. رجغک. رجوع به مترادفات کلمه شود.
رغ. [ رَ ] ( اِخ ) به لغت اوستا شهری را گویند که مولد اشو زردشت است. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه رغ در فرهنگ معین

(رُ ) (اِ. ) آروغ .

معنی کلمه رغ در فرهنگ عمید

= آروغ

جملاتی از کاربرد کلمه رغ

مرغ الفت پرید ازین باغ شبنم از گل جدا نشیند
بطبع رغبت نیکی کند چنانکه همی بطبع او نبرد دیو جز به نیکی ظن
جان خود را شکار او کردم رغبتش بر شکار می ناید
طفل پستان فرح، گشته نکارنده ی می مرغ بستان طرب، گشته نوازنده ی راه
باد سهند بین که : برین مرغزارها چون می‌کند ز نرگس و لاله نگارها؟
گل لاله رخ روی بر خاک مالد چو بر عارض تو کند ارغوان گل
مرغی دیدم نشسته بر باره طوس در پیش نهاده کله کیکاووس
خوش آن مرغی که می آمد از آن باغ کبوتر را سلام باز می گفت
آن تیر و آن رنگین کمان، طغرای نوروز است هان مرغان دل و عشاق جان، بر آل طغرا ریخته
مرغ دلم از سینه کند قصد پریدن مرغی ز قفس چون به گلستان تو افتد