رضامندی

معنی کلمه رضامندی در لغت نامه دهخدا

رضامندی. [ رِ م َ ] ( حامص مرکب ) حالت و چگونگی رضامند. رضایت. ( از فرهنگ فارسی معین ). قبول. ( ناظم الاطباء ). || بمعنی توفیق یا خشنودی است. ( از قاموس کتاب مقدس ). || اجازت و رخصت دادن. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه رضامندی در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - قبول رضامندی . ۲ - خوشحالی خشنودی . ۳ - اجازت رخصت. توضیح : [[ رضایت ]] در عربی نیامده و مجعول است از [[ رضا ]] و [[ رضوان ]] .
حالت و چگونگی رضا مند رضایت قبول بمعنی توفیق یا خشنودی است

جملاتی از کاربرد کلمه رضامندی

عطا و منع مساوی است با رضامندی درین ریاض گل چیده و نچیده خوش است
خدا عمر و توفیق ببنده و شما بدهد که خدمتی در تلافی این همه مرحمت توانیم کرد. هر چه خواستم وضع رضامندی خودم را از برادر گرامی مهربانم میرزا نبی خان اظهار کنم عبارتی یافتم که از آنچه در ضمیر دارم تعبیر بدان کنم، لابد سکوت اختیار کردم اما سکوتی بیان عنده و تکلم.
این اوقات که میهمان برادر خجسته اختر کامکار است در لوازم میزبانی و احترام او جهد و اهتمامی افزون از اندازه و حساب لازم است؛ باید آن ارجمند از جانب ما بعالیجاه محمد جعفرخان تاکید نموده خود نیز هر شب و هر روز در آن قرب جوار غافل نشود؛ غایت رضامندی ما از محمد جعفرخان همین خواهد بود که آدم های سیما ناویج از برادر کامکار ما اظهار تشکر نمایند و او خود کمال خوشنودی داشته باشد.
خدایا به جاه خداوندیت که بخشی مقام رضامندیت
یعنی «چشم دوستی و رضامندی از دیدن عیوب کند است، و لیکن دیده دشمنی اظهار بدیها را می کند».
تیغ اگر بر خوری رنگ رضامندی مباز با بلاها تازه رو چون عکس در خوناب باش