رصد

معنی کلمه رصد در لغت نامه دهخدا

رصد. [ رَ ] ( ع مص ) رَصَد.مصدر بمعنی رَصَد. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). چشم داشتن. ( دهار ) ( ترجمان القرآن جرجانی دبیرسیاقی ص 52 ) ( مصادر اللغه زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). رجوع به رَصَد شود. || راه نگاه داشتن. ( ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52 ) ( مصادر اللغه زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ).
رصد. [ رَ ] ( ع اِ ) بمعنی مقام اول از نغمه ها. تعریب راست بمعنی مستقیم موافق. ( از الالفاظ الفارسیة المعربة تألیف ادی شیر ). || ( ص ) ج ِ راصد. ( ازکشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به رَصَد و راصد شود.
رصد. [ رَ ص َ ] ( ع مص ) رَصْد. چشم داشتن کسی را. ( ناظم الاطباء ). چشم داشتن. ( آنندراج ) ( از غیاث اللغات ). چشم داشتن : رَصَدَ رَصْداً و رَصَداً. ( منتهی الارب ). ترصد. چشم داشت. چشم داشتن. مراقبت. کمین. ( از یادداشت مؤلف ). نظر دوختن به چیزی. چشم داشتن چیزی را. ( فرهنگ فارسی معین ). به خاطر کسی در راه گذرگاه وی نشستن. ( از اقرب الموارد ). || رُصِدَت الارض ( مجهولاً )؛ یک دفعه باران رسید آن زمین را. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
رصد. [ رَ ص َ ] ( ع اِ ) گروه چشم دارندگان ، مفرد و جمع ومذکر و مؤنث در آن یکی است ، گاهی ارصاد گویند به لفظ جمع. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). نظرکنندگان. ( از غیاث اللغات ). || گیاه. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). گیاه اندک. ( مهذب الاسماء ) ( از اقرب الموارد ). || باران اندک. ج ، ارصاد. ( از ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). باران. ج ، ارصاد. ( از اقرب الموارد ). اول باران.( مهذب الاسماء ). || ج ِ راصد، و آن کسی است که در مرصد یعنی در راه برای نگهبانی می نشیند، و بعد به کسانی که به کار ستاره نگری می پردازند و آنگاه به رصدگاه اطلاق شده است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).
رصد.[ رَ ص َ ] ( معرب ، اِ ) معرب رسد است که به معنی حصه و بهره است ، مانند سد که صد شده. ( از لغت محلی شوشتر، نسخه خطی کتابخانه مؤلف ). و رجوع به رسد شود.
رصد. [ رُ ص َ ] ( ع اِ )ج ِ رَصْدَة. ( ناظم الاطباء ). رجوع به رَصْدَة شود.
رصد. [ رَ ص َ ] ( ع اِ ) به اصطلاح نجوم ، چوتره ای که بر قله کوهی سازند و هفتصد گز اقلاً بلندی آن باشد و منجمان بر آن نشسته احوال کواکب معلوم کنند، و هودل نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). چوتره ای باشد به ارتفاع هفتصد گز که بر تیغ کوهی شامخ بندند و بدان حکیمان و منجمان نشینند و طلوع و غروب ستارگان و اسرار کواکب را معاینه و مشاهده کنند،و چوتره مناره را گویند. ( از لغت محلی شوشتر، نسخه ٔخطی کتابخانه مؤلف ). محلی که منجمان در آن با آلات نجومی ستارگان را تحت نظر و مراقبت قرار دهند. رصدخانه. رصدگاه. ج ، ارصاد. ( فرهنگ فارسی معین ). چوتره ای که به بلندی هفتصد گز بر قله کوه بلند می سازند و منجمان بر آن نشسته احوال کواکب معلوم کنند... و در شرح چغمینی فارسی چنین به نظر می آید که رصد چنان باشدکه در صحرا بر گریوه ای که در غایت بلندی باشد سطح آن را هموار کرده بر آن سطح دو قصر مقابل یکدیگر بنا کنند، روی یکی بسوی مشرق و روی دیگری به مغرب و در میان هر دو قصر فاصله به قدر چهار ذراع بود و طول هر یکی از این دو قصر چهارصد گز باشد و بلندی هر دو قصرصد گز بلکه زاید. و در تواریخ ولایت نامه مسطور است که در ملک فرنگ رصد عمارتی باشد که ارتفاعش هزار دست و چاه زیرینش پانصد دست خواهد بود مدور و مثمن از سنگ ترتیب یافته و طبقهای متعدد ساخته و بر سر گنبد بالای آن پرکاله شیشه نهاده و در میان هر طبقه سوراخی مدور مقدار یک انگشت می سازند که روشنی آفتاب از بالای طبقها تا به ته چاه نمایان باشد و در میان طبقها جابجا کتابهای علم هیأت و تنجیم نهاده باشد، حکما بالا آمده بوسیله شیشه دوربین های کلان احساس بروج و سیاره ها نمایند. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). چاهی عمیق که علمای هیأت حفر کنند، داخل آن شوند و به آسمان می نگرند تا چگونگی سیر و حرکت نجوم و ثوابت را یادداشت کنند، و آنرا زیج می گویند و سال به سال از آن تقویم استخراج کنند. اکنون زیجها از روی رصد الغبیگ استخراج می شود. ( از شعوری ج 2 ورق 4 ). صاحب سراج الاستخراج می گوید: نزد منجمان عبارتست از نظر کردن در احوال اجرام علویه به آلتی مخصوص که حکما به جهت آن غرض وضع کرده اند تا بدان آلت دانسته شود مواضع ستارگان در فلک و مقدار حرکت آنها در طول و عرض و ابعاد آنها از یکدیگر، و از زمین ، و بزرگی و کوچکی اجرام و آنچه بدان ماند، و فائده رصد آن است که اگر در مواضع کواکب در ایام حالی ظاهر شود آنرا صاحب رصد درست کند تا در استخراج خطا واقع نشود چه اگر یک درجه تقویم کوکبی خطا باشد یک سال در سیرات تفاوت شود و اگر یک دقیقه خطا افتد شش روز تفاوت شود. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به رسد و تاریخ تمدن جرجی زیدان ج 3 ص 191 شود.

معنی کلمه رصد در فرهنگ معین

(رَ صَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) نظر دوختن ، مراقب بودن . ۲ - (اِ. ) جایی که در آن با ابزار نجومی به مطالعة ستارگان می پردازند.

معنی کلمه رصد در فرهنگ عمید

۱. (نجوم ) = * رصد کردن
۲. نظر دوختن به چیزی و مراقب آن بودن، زیر نظر قرار دادن.
۳. (اسم ) [قدیمی] محل دریافت عوارض در جاده ها.
۴. (اسم ) [قدیمی] عوارض جاده، راهداری.
۵. (اسم ) [قدیمی] = رصدخانه
۶. (اسم ) [قدیمی] مراقب، نگهبان.
* رصد بستن: (مصدر لازم، مصدر متعدی ) (نجوم ) [قدیمی] = * رصد کردن
* رصد راندن: (مصدر لازم، مصدر متعدی ) (نجوم ) [قدیمی] = * رصد کردن
* رصد کردن: (مصدر لازم، مصدر متعدی ) (نجوم ) ضبط و تعیین حساب حرکات و درجات ستارگان و اجرام نجومی در رصدخانه.

معنی کلمه رصد در فرهنگ فارسی

بچیزی نظردوختن ومراقب آن بودن، مراقب شدن، مراقب، نگهبان، گروه نگهبانان، محل دیدن ستارگان
۱ - ( مصدر ) نظر دوختن بچیزی چشم داشتن چیزی . ۲ - ( صفت ) مراقب نگهبان. ۳ - ( اسم ) گروه چشم دارندگان ( مفرد و جمع در وی یکسان است ) . ۴ - راه طریق . ۵ - محلی که منجمان در آن با آلات نجومی ستارگان را تحت نظر و مراقبت قرار دهند رصد خانه رصد گاه جمع ارصاد . یا رصد در کار بستن کار را بخوبی انجام دادن .
نام دیهی است از بعدان در یمن

معنی کلمه رصد در فرهنگستان زبان و ادب

{observation} [نجوم رصدی و آشکارسازها] هرنوع اندازه گیری نجومی

معنی کلمه رصد در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مِرْصَادِ: کمین گاه (کلمه رصد به معنای آماده شدن برای مراقبت است و مرصد و مرصاد به معنای آن محلی است که برای مراقبت در آنجا قرار بگیرند مانند عبارت "و اقعدوا لهم کل مرصد - برای دستگیری آنان در هر کمینگاهی به کمین بنشینید . "البته مرصد به زمان کمین نشستن هم گفت...
معنی مَرْصَدٍ: کمین گاه - زمان کمین نشستن(کلمه رصد به معنای آماده شدن برای مراقبت است و مرصد و مرصاد به معنای آن محلی است که برای مراقبت در آنجا قرار بگیرند مانند عبارت "و اقعدوا لهم کل مرصد - برای دستگیری آنان در هر کمینگاهی به کمین بنشینید . "البته مرصد به زمان ...
تکرار در قرآن: ۶(بار)
«رَصَد» در اصل، معنای «مصدری» دارد و به معنای آمادگی برای مراقبت از چیزی است، و بر اسم «فاعل» و «مفعول» نیز اطلاق شده است، و در مفرد و جمع هر دو به کار می رود، یعنی به یک فرد مراقب و نگهبان یا جمعیت مراقبین و نگهبانان هر دو اطلاق می شود.
مراقبت کردن و چیزی را زیر نظر گرفتن. و نیز به معنی مراقب و مراقبت شده آمده است (کمین کردن و کمین کننده) . هر که اکنون گوش کند شهابی را در کمین خود می‏یابد «رصد» صفت شهاب و به معنی کمین کننده است. رصد به معنی کمین کننده مفرد و جمع و مؤنث در آن یکسان است (صحاح) . گفته‏اند رصد به معنی نگهبانان و مراقبان است یعنی خدا از جلو روی و از پشت سرش نگهبانان می‏فرستد. مرصد: اسم مکان به معنی کمینگاه است . بگیرید، حبسشان کنید و برای گرفتن آنها در هر کمینگاه بنشینید. مرصاد: نیز اسم مکان است (مجمع - مفردات) راغب می‏گوید: فرق مرصاد با مرصد آنست که مرصاد به مکانی که فقط مخصوص کمین است گفته می‏شود. . . جوهری آن را طریق معنی کرده ولی مراقبت در آن منظور است. ارصاد: آماده کردن در قاموس گوید «ارصدت له: اعددت» . و برای آماده کردن به کسی که با خدا و رسول جنگیده است. صحاح، قاموس، اقرب تصریح دارند که چون بعد از ارصاد «لام» آید به معنی آماده کردن است.

معنی کلمه رصد در ویکی واژه

نظر دوختن، مراقب بودن.
جایی که در آن با ابزار نجومی به مطالعة ستارگان می‌پردازند.

جملاتی از کاربرد کلمه رصد

هزاران هزار و چهارصد هزار گزیده سپه بود و نیزه گزار
چارصد زیبا کنیزک همچو ماه ایستاده بود پیش او براه
جهان بودشان سالیان چارصد نگهدار کشور بدندی زبد
دگر چارصد دست زربفت چین گزید آنچه پوشیدی از به گزین
یک روز علی (ع) بگریست. گفتند، «چرا همی گریی؟» گفت، «هفت روز است تا هیچ مهمان در خانه من نرسیده است». و یکی نزدیک دوستی شد و گفت، «چهارصد درم وام دارم». و به وی داد. بگریست. زن وی گفت، «چون خواستی گریست نبایستی دادن». گفت، «از آن می گریم که از وی غافل مانده ام تا وی را بدان حاجت آمد که بر من سوال کرد».
جزیریست این چارصد میل بیش چو پهنا درازیش آید به پیش
موبدان و مغان به زیج و رصد داشتندی حساب سال درست
صد مرتبه زد بخت به هم زبح و رصد را این هفت فلک اختر مسعود ندارد
جز رصدان سیه سپید نشاندن بر ره جان‌ها ز روزگار چه خیزد
چو وا جستیم از آن صورت که حالست رصد بنمود کاین معنی محالست