معنی کلمه رشید در لغت نامه دهخدا
رشید. [ رَ ] ( از ع ، ص ) شجاع و دلیر و باعزم در جنگ. ( ناظم الاطباء ). در تداول عوام از فارسی زبانان ، شجاع. ( یادداشت مؤلف ). دلیر. شجاع. ( فرهنگ فارسی معین ). || در فارسی به معنی خوش قد و قامت استعمال کنند، چنانکه گویند: فلان کس جوانی است زیبا و رشید. در عربی بجای آن رشیق به قاف گویند و مصدر آن نیز رشاقت است و شاید رشید و رشادت هر دو محرف رشیق و رشاقت باشد. ( نشریه دانشکده ادبیات تبریز سال 1 شماره 5 از محیط المحیط و مختار الصحاح ). خوش قد و قامت. ( فرهنگ فارسی معین ).
رشید. [ رُ ش َ ] ( اِخ ) نام مردی. ( منتهی الارب ). از غلامان بنی معاویه و از انصار است و حدیثی چند از وی نقل شده است. رجوع به الاصابة ج 1 قسم 1 شود.
رشید. [ رَ ] ( اِخ ) یا رشیدة. دهی است. ( منتهی الارب ). دهی است در مصر در ساحل نیل. ( از نخبةالدهر دمشقی ). شهری است نزدیک اسکندریه. ( یادداشت مؤلف ). شهرکی است در کنار دریا و نیل جنب اسکندریه. ( از معجم البلدان ). شهری است در مصر واقع در کنار شط نیل ، شامبلیون در سال 1799م. کتیبه ای در آن به زبان یونانی و هیروگلیفی کشف کرد که درباره حروف هیروگلیفی و اصول زبان آن میباشد. ( از اعلام المنجد ). و رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 348 شود.