رشاش. [ رَ ] ( ع اِ ) چکیده های خون و اشک و آب و جز آن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آنچه از خون و اشک و مانند آن بچکد. ( از اقرب الموارد ). آنچه بپخشد از خون. ( مهذب الاسماء ) ( السامی فی الاسامی ) : از بوارق شمشیر رشاش خون باریدن گرفت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 267 ). چه کنی زاهدی که از سردی نجهد پیش رش ز بیم رشاش.عطار.رشاشات آب بر روی آن می ریخت تا آنگاه که کیخسرو تمام با هوش آمد. ( ترجمه تاریخ قم 82 ). رشاش. [ رِ ] ( ع اِ ) ج ِ رَش .( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). رجوع به رَش شود.
معنی کلمه رشاش در فرهنگ معین
(رَ ) [ ع . ] (اِ. ) آن چه از خون و اشک و آب و غیره بچکد.
معنی کلمه رشاش در فرهنگ عمید
= رشّ
معنی کلمه رشاش در فرهنگ فارسی
( اسم ) برگشتگی چشم از روی خشم و غضب گردانیدن چشم به جهت قهر و غضب .
معنی کلمه رشاش در ویکی واژه
آن چه از خون و اشک و آب و غیره بچکد.
جملاتی از کاربرد کلمه رشاش
ساکنان ظلمت آباد عدم را دیده ها از رشاش نور هستی نیک بینا کرده ای
آب آن فواره تا سر بر زد از جیب زمین از رشاش او هوا را دائما دامن ترست
اشارت «السابقون السابقون» مگر در حق ایشان بر آن معنی است که در بدایت فطر روح ایشان سابق ارواح بوده است پیش از آنکه باشارت «کن» از مکمن علم بعالم ارواج آمده است «یحبهم» مخصوص و مشرّف بوده و در عالم ارواح بسعادت قبول رشاش «ان الله خلق الخلق فی ظلمهٔ ثمّ رش علیهم من نوره فمن اصابه ذلک النّور فقد اهتدی و من اخطاه فقد ضلّ.» از دیگران اختصاص «الذّین سبقتت لهم منّاالحسنی» یافته و چون بعالم قالب پیوست اگرچه روز کی چند از برای پرورش قالب او را در مرتع حیوانی فرو گذاشته ناگاه بکمند روی دل او را از کلّ آفرینش بگردانیده و سلسلهٔ محبّت یحبّهم بجنبانیده و به آب رأفت و رحمت تخم «یحبّونهم» را در زمین دل او پرورش داده و ندای لطف حق بسّرجان او رسیده چنانکه این ضعیف گوید:
شرر آتش عشق در دل سنگ صفت عاشقان در وقت رشاش تعبیه کردند که «ثم رش علیهم من نوره فمن اصا به ذاک النور فقد اهتدی و من اخطاه فقد ضل».
چنان بهم میرفتند تا بغار و این غار کوه ثبیر است بر در مکه و میگویند غار ثور است بزیر مکه بر راه مدینه پس ابو بکر از پیش در غار رفت و در همه غار میگشت و پهلو بر زمین مینهاد پس باز میگشت و باز بر میخاست رسول خدا گفت چه میکنی یا أبا بکر گفت: یا رسول اللَّه غیر انست و غیر ان از حشرات و هوام زمین و سباع خالی نبود، خواستم که اگر از این چیزی باشد باری بمن رسد نه بتو که رنج تو نخواهم. ابو بکر دست بهر جایی و بهر گوشه فرا میکرد تا چه بند آخر سوراخی دید پای خود بر در آن سوراخ نهاد و بنشست چون ایشان در غار قرار گرفتند رب العالمین عنکبوت را فرستاد تا بر در غار همان ساعت خانه خویش بساخت و دو مرغ حمامه آمدند و بر در غار نشستند و همان ساعت خانه بنهادند و گفتهاند که بر در غار درختی بر آمد آن ساعت چنان که ایشان را بپوشید. بامداد کافران خبر یافتند و بر پی ایشان بیرون آمدند تا بگیرند چون نزدیک غار رسیدند ابو بکر گفت یا رسول اللَّه اتینا آنک آمدند دشمن و بما رسیدند مصطفی گفت: لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا اندوه مدار یا أبا بکر که خدای با ماست پس گفت اللهم اعم ابصارهم عنا بار خدایا دیدها و چشمهاشان از ما در پوشش آر تا ما را نبینند. ایشان بدر غار رسیدند خانه عنکبوت دیدند بر در غار تنیده و مرغ خایه نهاده و درخت بر آمده گفتند اگر درین جایگه کسی بودی از این هیچ نبودی و گفتهاند امیة بن خلف بر در غار بول کرد چنان که رشاش آن به ابی بکر میرسید و ایشان را نمیدید و در خبر است که ابو بکر گفت یا رسول اللَّه لو نظر احدهم الی قدمه لابصرنا، اگر یک تن از این که ما میجویند فرا پشت پای خود نگرد ما را بهبیند مصطفی جواب داد بو بکر را یا ابا بکر ما ظنّک باثنین اللَّه ثالثهما چه ظن بری به دو تن که سه دیگر ایشان خدای است اندوه مدار که خدای با ما است.