رسوائی
معنی کلمه رسوائی در فرهنگ فارسی
معنی کلمه رسوائی در ویکی واژه
scandalo
جملاتی از کاربرد کلمه رسوائی
عاشقی نازم که بعد از مرک مجنون نام او تا قیامت بهر لیلی بار رسوائی کشد
طشت رسوائیت فتد از بام دیگ اندیشه تو ماند خام
فتادی گر کسی را طشت از بام ز رسوائی خبر نشنیدی ایام
آخر بدهی به ننگ و رسوائی بی شک یک روز لاف و لامش را
جنون و عشق بتان باعثم به رسوائیست کجاست می که مهیا شدست مایحتاج
واندرین شهر به صد رسوائی بر خر هجو سوارت سازم
کو جنونی تا ز رسوائی نباشد خجلتم نقص عشق است این که شرم از روی مردم می کنم
ز رسوائی کنون طاقت ندارم که سر در حضرت جانان برآرم
از بام چو افتاد مرا طشت برندی رسوائی از اندازه برون شد شده باشد
شیدائی عشقم من و رسوائی جانان با حور و بهشت و ورع و زهد به بستم