معنی کلمه رستخیز در لغت نامه دهخدا
بهشت است و هم دوزخ و رستخیز
ز نیک و ز بد نیست ما را گریز.فردوسی.بکردیم جنگی که تا رستخیز
نبیند چنان جنگ روز ستیز.فردوسی.به کین من امروز تا رستخیز
نبینی بجز گرز و شمشیر تیز.فردوسی.یکی سنگ باشد که تا رستخیز
شود در میان دلیران جهیز.فردوسی.ز قدر او نپذیرد خدای عز و جل
ز هیچ دشمن او روز رستخیز امان.فرخی.چو آگه شد جهان بر وی سرآمد
تو گفتی رستخیز او درآمد.( ویس و رامین ).برجای ببودند و نعره برآوردند گفتی روز رستخیز است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 435 ). و تا رستخیز این شریعت خواهد بود هر روز قوی تر و پیداتر و بالاتر. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 92 ). امیر روی به قبله کرده بود فرمود تا بوقهای زرین... بدمیدند... و بدمیدن غریوبخاست و بر درگاه کوس فروکوفتند... گفتی رستخیز است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 378 ).
نشین راست با هرکس و راست خیز
مگر رسته گردی تو در رستخیز.اسدی.گه رستخیز آب کوثر وراست
لوا و شفاعت سراسر وراست.اسدی.