اخلاق در فلسفه هندو بهعنوان چیزی که نمیتواند تحمیل شود، بلکه چیزی است که توسط هر فردی تحقق مییابد، و داوطلبانه در زندگی او ساری میشود، توضیح داده میشود. بهعنوان مثال، آپاستامبا آن را اینگونه توضیح داد: «فضیلت و رذیلت در مورد این نیست که بگوییم - اینجا هستیم!؛ نه خدایان، نه گاندارواس و نه اجداد نمیتوانند ما را متقاعد کنند - این درست است، این اشتباه است؛ فضیلت یک مفهوم گریزان است. قبل از اینکه بخشی از زندگی فرد شود، نیاز به تأمل دقیق توسط هر شخص دارد.
برای مطالعه صفات خوب و بد در قرآن کریم، باید داستان انبیا را مطالعه نمود. برای مطالعه هرفضیلت بایستی ضد آن یعنی رذیلت مربوط را نیز همزمان نگریست تا بهتر بتوانیم با خوبیو بدی آنها آشنا شویم. در قرآن کریم از ۲۹ صفت خوب و بد یاد نمودهاست.
در سال ۱۸۷۳ وی انجمن نیویورک برای سرکوب رذیلت که یک نهاد جهت نظارت بر اخلاق عمومی بود را تشکیل داد. مدتی بعد در همان سال کامستاک موفق شد بر کنگره ایالات متحده آمریکا تأثیر بگذارد تا قوانین کامستاک را به تصویب برساند؛ که به موجب این قوانین تحویل بستههایی که شامل «هرزگی، زشتی یا شهوانی» هستند و همینطور محصولات یا انتشار اطلاعات مربوط به سقط جنین و پیشگیری از بارداری و همچنین بیماریهای آمیزشی را توسط اداره پست ایالات متحده یا دیگر گونههای حمل و نقلی غیرقانونی تلقی میشد.
و قسم دوم: را «عداوت» نامند، و این ثمره قسم اول است، زیرا که چون کینه قوت گرفت و عداوت شدید گردید، خزانه دل از محافظت آن عاجز، و پرده از روی کار بر می دارد و قسم اول از ثمرات غضب است، زیرا که چون آدمی بر دیگری خشم گیرد و به جهت عجز از انتقام یا مصلحتی دیگر آن وقت اظهار غضب نکند و خشم خود را فرو برد و در دل خود پنهان سازد کینه حاصل می شود و هر یک از این دو قسم از صفات مهلکه و اخلاق رذیله است.
بهعنوان مثال، یک مرد سخی میتواند بهخوبی استدلال نماید که چه زمانی باید به مردم کمک کرد و همچنین مردم را با خرسندی و بدون وسوسهدرونی کمک میکند. از این نقطه نظر، افراد فضیلتمند نه تنها با افراد رذیل (کسیکه در مورد کاری که انجام میدهد استدلال ضعیف دارد و به کارهای بد وابستگی دارد) و افراد ناخویشتندار (کسانی که با وجود که میدانند کار درست چیست، اما عواطف شان آنها را بهسوی انجام کارهای بد وسوسه میکند) بلکه با افراد خویشتندار (کسانی که احساسات شان آنها را بهسوی انجام کارهای بد وسوسه میکند اما آنها با ارادهٔ قوی که دارند کاری را انجام میدهند که درست است) نیز مقایسه میگردند.
و «خصومت» نیز نوعی از جدال است و آن، جدال و لجاج کردن در سخن است به جهت رسیدن به مالی، یا مقصودی دیگر اما مراء و جدال، از اخلاق مذمومه و صفات رذیله است، خواه در مسائل علمیه باشد یا غیر اینها و خواه اعتراض به حق باشد یا باطل مگر اینکه متعلق به مسائل دینیه باشد و غرض و قصد، فهمیدن یا فهمانیدن حق باشد، که در این صورت، ضرر ندارد و آن را مراء و جدال نگویند، بلکه ارشاد و هدایت نامند.
((پس از آن بیشتر از بقیه، علاقه بدترین افراد در بین آنها این است که فضیلت عمومی را تبلیغ کنند، تا میوه زحمت و انکار دیگران را بگیرند و در عین حال با کمترین مزاحمت، همه چیز را برای اشتهای خود فراخوانند، که این رذیلت است که بدون توجه به دیگران، انسان متعهد شود که اشتهای خود را برآورده کند؛ اگر در آن اقدام کمترین وابستگی مشاهده شود، ممکن است برای هر یک جامعهای آسیب زا باشد یا خود را برای دیگران برای همیشه بیاستفاده کند.
پس چون بدین امتحانها بازآید و از رذیلتهایی که برشمردیم منزه باشد او را صدیقی فاضل باید شمرد و در محافظت او و رغبت در مصادقت او هیچ دقیقه مهمل نگذاشت که لا فخر الا بالصدیق الفاضل
و اینجا شکی ایراد کنند و ازان جوابی گفته اند، و آن آنست که چون عدالت امری اختیاری است که از جهت تحصیل فضیلت و استحقاق محمدت کسب کنند باید که جور که ضد اوست امری بود اختیاری که از جهت تحصیل رذیلت و استحقاق مذمت کسب کنند، و اختیار عاقل رذیلت و مذمت را بعید تواند بود، پس وجود جور ممتنع بود. و در جواب گفته اند: هر که ارتکاب فعلی کند که مؤدی بود به ضرری ظالم نفس خویش باشد، از آن جهت که با قدرت بر نفع نفس اختیار بد و ترک مشاورت عقل ایثار کرده باشد.