معنی کلمه ردم در لغت نامه دهخدا
ردم. [ رَ ]( ع اِ ) سد. ( ناظم الاطباء ) ( تاج المصادر بیهقی ). سد مأجوج. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). سد میان یأجوج و مأجوج. ( از اقرب الموارد ). بند استوار. ( ترجمان ترتیب عادل بن علی ص 51 ). دیوار. ج ، رَدَم. ( مهذب الاسماء ). || بانگ کمان. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از منتهی الارب ). صدای کمان. ( از اقرب الموارد ). || مرد بی خیر. ( ناظم الاطباء )( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || تیز و ضرطه. ( ناظم الاطباء ). تیز. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || دوام تب. || نوبه تب. || دوام آب و سبزی درخت پس از خشکی. || روانی چیزی. ( ناظم الاطباء ). || آنچه برافتد از دیوار ویران و شکسته. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || بانگ. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || استواری. || ( ص ) استوار. ( دهار ).
ردم. [ رَ دَ ] ( ع مص ) رَدْم. بستن در تمام یا ثلث آن. ( از نشوءاللغة ).