رد زدن
معنی کلمه رد زدن در فرهنگ معین
معنی کلمه رد زدن در فرهنگ فارسی
مردود
معنی کلمه رد زدن در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه رد زدن
خصمان تو لاف سپر زرد زدند شش پنج به گاه ماندن نرد زدند
دم نیارد زدن نسیم صبا گر ز لطف تو با خبر گردد
تاکی نفسی از سر صد درد زدن خونابهٔ اشک بر رخ زرد زدن
اگر عمرها قد کشد کوه قاف نیارد زدن با بلندیش لاف
گر سرد سخن شدند وا مرد زدند با دولت تو بر آهن سرد زدند
چون هست دل چو آهنت بر من سرد بیهوده بود بر آهن سرد زدن
آب نیارد زدن بر آتش بلبل نکهت گل گرچه ازگلاب برآید
سختر و ساکین بهل که رستم دستان پنجه نیارد زدن به دست نگارین
چو دیدم گریزنده آن زشت مرد زدنبال من اندر آمد چو گرد
در حضرتی که مشک نیارد زدن نفس من سوخته جگر چه نهم اندرین میان