راهگیر. ( نف مرکب ) رونده. بجانب محلی روان شونده. راهی شونده. رو بجانبی آورنده. راهرو و سالک. ( ناظم الاطباء ). راهگرای. راهسنج. ( بهار عجم ). || مسافر و سیاح. ( ناظم الاطباء ). مسافر. ( آنندراج ). پیچنده راه و تیزرونده. ( رشیدی ) : عزم را چند روزه ره بکمین راهگیر قضا فرستادی.خاقانی. || قطاع الطریق. ( آنندراج ). راهزن. ( فرهنگ نظام ). راه بند : آگهیش نه که شود راهگیر دوره این گنبد روباه گیر.نظامی.چو نظم گزارش بود راهگیر غلط کردن ره بود ناگزیر.نظامی.
معنی کلمه راه گیر در فرهنگ معین
(ص فا. ) = راه گیرنده : ۱ - راه رو، مسافر. ۲ - راهزن ، قاطع طریق .
معنی کلمه راه گیر در فرهنگ عمید
کسی که سر راه مردم را می گیرد، راه گیرنده، راهزن.
معنی کلمه راه گیر در ویکی واژه
راه گیرنده: راه رو، مسا راهزن، قاطع طری
جملاتی از کاربرد کلمه راه گیر
عقده گردون چه باشد پیش آه عاشقان؟ سد راه گیرودار نیزه، پرچم کی شود؟
إِنَّ هذِهِ تَذْکِرَةٌ این پیغام و سخن پندی است فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلی رَبِّهِ سَبِیلًا (۱۹) تا هر که خواهد بسوی خداوند خویش راه گیرد.
همه از بهر منزل راه گیرند چرا من راه را منزل گرفتم!
گر روی این ره دامن آن شاه گیر بعد از آن دست یکی همراه گیر
بدو گفت هومان که ای نامور از آن راه گیریم به پیروزگر
نه بازداردش از گشتن آتشین میدان نه راه گیردش از رفتن آهنین دیوار
ماندهام زین جمله غم در خویش من بر سری چون راه گیرم پیش من
چو سنبل کرد بر من راه گیری مرا برهاند نوش آلود خیری
من میخواهم که راه گیرم در پیش از غمزهٔ چشمِ رهزنت میترسم
بگذر از خود راه الااللّه گیر گر ببینی راه جمله راه گیر