راه مکه

معنی کلمه راه مکه در دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:کهکشان ما

معنی کلمه راه مکه در ویکی واژه

راه مکه (جمع راه مکه‌ها)
کهکشان راه شیری، مجره، ام السماء. شرج السماء. کاهکشان. راه حاجیان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مجره را پارسیان راه کاهکشان خوانند و هندوان راه بهشت، و او جمله شدن بسیار ستارگان است از جنس ستارگان ابری، و این جمله به تقریب بر دایره ای بزرگ است که بر دو برج جوزا و قوس همی گذرد، هر چند که جایی تنک [ت ُ ن ُ] شود و جایی ستبر، و جایی باریک و جایی پهن. و گه گاه دو تو شود و افزون، و ارسطوطالس مجره را چیزی دارد که به هوا از بخار دخانی شده، برابر ستارگان بسیار گرد آمده آنجا، همچنانکه خرمن و گیسو و دنبال اندر هوابرابر ایشان پدید آید.

جملاتی از کاربرد کلمه راه مکه

نقل است که گفت: در راه مکه زنی را دیدم مرا گفت: ای جوان تو کیستی گفتم من مردی غریبم گفت: شکایت می‌کنی از وحشت غربت یا انس نگرفتهٔ به خداوندخویش گفت: چون این شنیدم چندان قدرتم نماند که گامی از پی او برگیرم بازگشتم تا او برفت.
و در خبر است که خدای تعالی گفت که بهشت عدن کسانی راست که چون قصد معصیت کنند از عظمت من یاد آورند. بنشینند و شرم دارند. و عبدالله بن دینار گوید، «با عمر بن خطاب رضی الله عنه در راه مکه بودم. جایی فرود آمدیم. غلام شبانی گوسپند از کوه فرود آورد. عمر گفت، «یک گوسپند به من فروش». گفت، «من بنده ام و این ملک من نیست». گفت، «خواجه را گوی که گرگ ببرد. وی چه داند؟» گفت، «خدای داند اگر وی نداند». عمر بگریست. خواجه وی را طلب کرد و او را بخرید و آزاد کرد و گفت، «این سخن تو را در این جهان آزاد کرد و در آن جهان مرا آزاد کند ان شاء الله تعالی».
اکنون شرح بازگشتن خویش به جانب خانه به راه مکه حرسها الله تعالی من الافات از مصر بازگویم.
چون ز راه مکه خاقانی به یثرب داد روی پیش صدر مصطفی ثانی حسان دیده‌اند
من به راه مکه آن دیدم ز فخر روزگار کز پیمبر دید در راه مدینه یار غار
ابواء نام روستایی است میان راه مکه و مدینه که در ۱۹ میلی سقیا و ۲۷ میلی جحفه واقع است و یک شبانه روز از دریا فاصله دارد.
اما اهل تحقیق را اندر هر قدم از راه مکه نشانی است و چون به حرم رسند از هر یکی خلعتی یابند.
بارها در راه مکه رفته بود بس ریاضتهای مشکل کرده بود
او پس از مرگ پدرش معتصم به خلافت رسید. مادرش کنیزکی رومی به نام قراطیس بود. قراطیس در سفر حج به همراه برادر واثق، جعفر بن معتصم (متوکل) رفت. هرچند وی در سال ۸۴۲ در راه مکه، جان سپرد و در کوفه به خاک سپرده شد.
و گفت: وقتی در راه مکه شخصی دیدم عظیم منکر گفتم تو کیستی گفت: من پری‌ام گفتم کجا می‌شوی گفت: به مکه گفتم بی‌زاد و راحله گفت: از ما نیز کس بود که بر توکل برود چنانکه از شما گفتم توکل چیست گفت: از خدای تعالی فراستدن.
ابوزکریا، یحیی بن زیاد دیلمی شهرت‌یافته به فَرّاء (۷۶۱–۸۲۳م) زبان‌شناس، تاریخ‌دان، فقیه و نویسندهٔ برجستهٔ عراقی ایرانی‌اصل در سدهٔ دوم هجری بود که بیشتر برای برجستگی‌اش در علم نحو شهرت دارد. از کسایی کبیر و یونس بن حبیب و دیگران دانش آموخت. به بغداد رفت و به مأمون پیوست؛ آموزگاران فرزندانش بود. فرّاء در مسجدی نزدیک خانه‌اش به تدریس می‌پرداخت و مردم به مجالس املای او بسیار گرایش داشتند. او در راه مکه در سال ۲۰۷ق درگذشت.