رانگی

معنی کلمه رانگی در لغت نامه دهخدا

رانگی. [ ن َ ] ( اِ مرکب ) رانکی. پاردم. ( آنندراج ) :
وسمه بر ابرو چو کشیدی شلف [ زن بدکاره ]
رانگی اشتر خورده علف.؟ ( ازآنندراج ).و رجوع به رانکی شود.

معنی کلمه رانگی در دانشنامه آزاد فارسی

رانْگی (Rangi)
رانْگی و پاپا
در باورهای قوم مائوری، خدای آسمان. او به اتفاق پاپا، الهۀ زمین، جهان و مخلوقات آن را آفرید.

معنی کلمه رانگی در ویکی واژه

در یشت‌های ۲۳ و ۲۴ اوستا، ضمن نیکوییهایی‌ که برای ویشتاسپ‌سس آرزو می‌شود؛ وصول به رانگی نیز آرزو شده. رانگی شط عظیمی است که در روایات بعدی ظاهراً با سیر دریا و هم دجله یکی دانسته شده است.

جملاتی از کاربرد کلمه رانگی

بدان نگاه که در نبمه راه برخوردش نگاه فتنه برانگیز یار عربده‌گر
اسرائیل شاهاک (عبری: ישראל שחק)‏ (۱۹۳۳–۲۰۰۱) پروفسور لهستانی الاصل بود که به تدریس شیمی در دانشگاه عبری اورشلیم اشتغال داشت. او به عنوان یک متفکر لیبرال و طرفدار حقوق بشر شناخته می‌شد. بین سال‌های ۱۹۷۰ تا ۱۹۹۰ او رئیس لیگ اسرائیلی حقوق بشر و از منتقدان جدی دولت اسرائیل بود. نوشته‌های او در مورد یهودیت بحث‌برانگیز است.
هزاران نقش گوناگون برانگیخت دگر از یکدگر پیوند بگسیخت
مجنون صاحب درد را لیلی عیادت می کند فرهاد شورانگیز را شیرین بمهمان می رسد
طغانشاه باره برانگیخته پی خون او تیغ آهیخته
گر نسیم جود تو بر روی دریا بر وزد آفتاب از روی دریا زر برانگیزد بخار
عشق هویی زد به صد مستی جنون باز آمدیم باده شورانگیخت بیرون خم راز آمدیم
از برونم زبان فروبندد وز درونم فغان برانگیزد
برانگیخت لشکر بی قهرشان شتابان رخ آورد در شهرشان
خیز و به نزدیک من آی و ببین کز تو چه فتنه است برانگیخته
مجزّا کرده‌ام دل را، به شورانگیز مکتب‌ها که تا در دست هر سیمین‌بری، سی‌پاره‌ای باشد