راند
معنی کلمه راند در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه راند
بیا کز روی ساقی وقت گل برقع براندازیم ز عکس روی آن گلچهره گل در ساغر اندازیم
فریب خنده میخواند عتاب غمزه میراند ز خوبان خوش بود مهر و وفا بیداد از آن خوشتر
همی خواند تیر وهمی راند تیغ همی نعره زد همچو غرنده میغ
هر کجا چوگانش راند میرود گوی را با پست و با بالا چه کار
که او آشنا بود پیش شدید ز مرز زرانداب بد پاک دید
استاد، سخن ز علم میراند او جمله کتاب عشق میخواند
از فیلمهای معروف او میتوان به بازی در فیلم ۱۲ راند اشاره کرد.
همی راند باره بر آن خاک گرم برون رفت گور از نهیبش ز چرم
چرا بی واسطه با حق سخن راند اگر باطل بُد او باقی چرا ماند
فضولی را قراری بود شبها بر سر آن کو چو راندی از سر کویت کجا گیرد قرار امشب
شب و روز یک ماه کشتی چو تیر به دریا همی راند ملّاح پیر