رال

معنی کلمه رال در لغت نامه دهخدا

رأل. [ رَءْل ْ ] ( ع اِ ) بچه شترمرغ. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ) ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). بچه یک ساله شترمرغ. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ج ، اَرْوال ، رِئلان ، رِئالة، رِئال. ( المنجد ) ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ). و رئال مشهورتر است. || خَوّدَ رأله ، فزع ؛ یعنی ترسید، «اقول لنفسی حین خود رألها»؛ به نفس خویش می گویم هنگامی که بترسد. || زف رأل القوم ؛ هلکوا. ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه رال در فرهنگ فارسی

( اسم ) صدای خس خس خاصی که در بعض امراض و التهابات قصبه الریه و برونشها و خانه های ششی هنگامی که بریه گوش دهند استماع شود خس خس صدری .
بچه شتر مرغ . بچه یکساله شتر مرغ .

جملاتی از کاربرد کلمه رال

ناصرالدین شاه غازی آن که اندر ملک عالم جز وجود پاک او دیگر شهنشاهی نباشد
که در عالم نمی بینم بجز یار وما فی الدار غیرالله دیار
مظهر اللهی و عبداللهیم غیر از این استغفرالله العظیم
کجاست نادر افشار شهریار بزرگ که شد ز فارس سوی هند و ماورالنهر
تا کی فلک؟ به آل پیمبر جفا کنی ظلم و ستم به عترت خیرالوری کنی
چون مست شد این بنده بشنو تو پراکنده قویثز می کناکیمو سیمیر ابرالالو
صاحب عادل قوام‌الملک صدرالدین که هست صد جهان کامل اندر یک جهان مختصر
قوام شرع فخرالملک فرزند قوام‌الدین مظفر کز ظفر دارد مزاج و صورت و جوهر
مؤسسه آموزش عالی غیرانتفاعی اثیرالدین ابهری ابهر
امیرالمؤمنین قهّار آمد امیرالمؤمنین جبّار آمد
التجای تو به بخت آمد و نعم الملتجاء ایزدت دایم معین والله خیرالمستعان