راسخ

معنی کلمه راسخ در لغت نامه دهخدا

راسخ. [ س ِ ] ( ع ص ) استوار و پای برجای. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ثابت. برقرار. پایدار. ( ناظم الاطباء ). استوار. ج ، راسخون. ( دهار ). استوار و برجا. ( غیاث اللغات ). بیخ آور: جبل راسخ ؛ کوه بیخ آور. ( یادداشت مؤلف ) :
راسخان در تاب انوار خدا
نی بهم پیوسته نی از هم جدا.مولوی.اعتقاد اوست راسختر ز کوه
که ز فقرش هیچ می ناید شکوه.مولوی.سخت راسخ خیمه گاه و میخ او
بوی خون می آیدم از بیخ او.مولوی.اختر گردون ظُلم را ناسخ است
اختر حق در صفاتش راسخ است.مولوی.- الراسخون فی الحکمة ؛ استواران در حکمت : ولو تفوه بالتجوز کان بنظر عرفانی او برهانی ادق لایعرفه الا الراسخون فی الحکمة... ( شرح منظومه سبزواری چ مصطفوی 1367 تهران ص 21 ).
- الراسخون فی العلم ؛ دانایان در حقیقت علم یعنی استوار شوندگان در علم بمعرفت و در قول بعمل. ( دهار ). اشاره است به آیه ٔ: و ما یعلم تأویله الا اﷲ، والراسخون فی العلم یقولون آمنّابه کل من عند ربنا... ( قرآن 3 / 7 ) و آیه ٔ: لکن الراسخون فی العلم منهم... ( فرآن 6 / 162 ).
- راسخ شدن ؛ استوار و محکم شدن :
آن وحشت باستحکام پیوست و آن کینه در اندرون منتصر راسخ شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 183 ).
- راسخ علم ؛ مأخوذ از آیت «الراسخون فی العلم » ( قرآن 7/3 ) است و مراد از راسخان علم اهل بیت نبوتند که علم ایشان علم رسول است و در تفسیر اهل بیت علیهم السلام مذکور است. انس مالک گفت : راسخ علم آن بود که داند و به آنچه داند کار بندد و متابع علم باشد. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ج 2 ص 277 ).
- راسخ فی العلم ؛ متبحر و توانا در علم. ( المنجد ).
- راسخ قدم ؛ ثابت قدم.
- عزم و اراده راسخ ؛ تصمیم محکم و ثابت و استوار.
- عقیده راسخ ؛ اعتقاد محکم و استوار.
- علمای راسخ ؛ راسخون فی العلم :
یکی از علمای راسخ راپرسیدند چه گویی درنان وقف. ( گلستان ).
- قدم راسخ ؛ گام و اقدام و تصمیم محکم و استوار. عزم استوار : بوالحسن سیمجور و پسرش ابوعلی پای بیفشردند و بقدمی راسخ و عزمی ثابت در رد آن حمله بکوشیدند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 65 ).
- کوه راسخ ؛ کوه بیخ آور و پای برجای.
راسخ. [ س ُ ] ( اِ ) سرمه. کحل. ( ناظم الاطباء ). || راسخت. ( ناظم الاطباء ) ( شعوری ج 2 ص 3 ). || شخص کوسه. ( فرهنگ شعوری ج 2 ص 3 ).

معنی کلمه راسخ در فرهنگ معین

(سِ ) [ ع . ] (ص . ) استوار، پایدار، ج . راسخون ، راسخین .

معنی کلمه راسخ در فرهنگ عمید

ثابت، برقرار، پابرجا، استوار، پایدار.

معنی کلمه راسخ در فرهنگ فارسی

ثابت، برقرار، پابرجا، استوار، پایدار
( صفت ) ۱ - برقرار استوار پابر جا ثابت . ۲ - پایدار جمع راسخون راسخین .
میر محمد زمان معروف به راسخ سر هندی از نجبای سادات لاهور بوده است و بنا به نوشته مر آت الخیال و تذکره نصر آبادی اصلش از عراق ایرانست ولی خود در هند به دنیا آمده و در خدمت شاهزاده او سرخوش در کلمات الشعرائ ص ۴۲ گوید : او سر هندی بوده و در آنجا بسال ۱۱٠۷ ق در گذشته است .

معنی کلمه راسخ در فرهنگ اسم ها

اسم: راسخ (پسر) (عربی) (تلفظ: rasekh) (فارسی: راسخ) (انگلیسی: rasekh)
معنی: برقرار، استوار، پابرجا

معنی کلمه راسخ در ویکی واژه

استوار، پایدار،
راسخون، راسخین.

جملاتی از کاربرد کلمه راسخ

یکی را از علمای راسخ پرسیدند: چه گویی در نان وقف؟
در سال ۱۹۱۹، اولام وارد گیمنازیوم لووف شد و در سال ۱۹۲۷ از آن فارغ‌التحصیل شد. سپس، در مؤسسه پلی‌تکنیک لووف در رشته ریاضیات تحصیل کرد. او زیر نظر کاژیمیش کوراتوفسکی مدرک کارشناسی ارشد خود را در سال ۱۹۳۲ دریافت کرد و در سال ۱۹۳۳ به درجهٔ دکترای علوم رسید. در ۲۰ سالگی در سال ۱۹۲۹، اولین مقالهٔ خود را در مورد مجموعه توابع در مجلهٔ مبانی ریاضیات منتشر کرد. از سال ۱۹۳۱ تا ۱۹۳۵، او به ویلنیوس، وین، زوریخ، پاریس، و کمبریج در انگلستان سفر کرد و تحصیل کرد و در آنجا با گادفری هارولد هاردی و سوبرامانیان چاندراسخار آشنا شد.
ابراهیم به عنوان یکی از پیامبران خدا در اسلام شناخته می‌شود. ابراهیم نقش برجسته‌ای به عنوان نمونه ایمان در یهودیت، مسیحیت و اسلام دارد. به عقیده مسلمانان، ابراهیم تمامی فرامین و امتحان‌هایی که خداوند برای او معین کرده بود را با موفقیت پشت سر نهاد. در نتیجه اعتقاد راسخ خود به الله، از سوی خداوند به ابراهیم وعده داده شد که رهبر همه ممالک جهان باشد. عید قربان که روزی مقدس در اسلام است، به یاد ایثار ابراهیم گرامی داشته می‌شود و هر مسلمانی که توانایی داشته باشد، باید برای ادای احترام، زیارت به کعبه در شهر حجاز مکه که توسط ابراهیم و پسرش اسماعیل به عنوان نخستین عبادتگاه روی زمین ساخته شده است را به جای آورد.
در کلام شیعه، عصمت به معنای «مصونیت از گناه» است. « عصمت به انسان نسبت داده می‌شود، این مفهوم به معنای توانایی اجتناب از فحشاء علیرغم داشتن قدرت بر ارتکاب آن است عصمت موهبتی الهی مخصوص امامان و پیامبران است که خدا آنان را از گناهان حفظ می‌کند، سپس با دادن علم به بدی گناه اراده راسخ در برابر گناه را می‌دهد.
ز عشق و دل گواهی یافت بر صدق چو خود در عشق راسخ یافت در صدق
تصمیم بریتانیا برای مذاکره با آلمان دربارهٔ میزان قدرت دریایی دو کشور، موسولینی را در تصمیم خود برای حمله به اتیوپی راسخ‌تر کرد. حمله ایتالیا به حبشه نه تنها جبهه استرازا را از هم پاشید، بلکه موجب تضعیف جامعه ملل نیز شد. حمایت هیتلر از موسولینی در طول جنگ حبشه موجب نزدیک شدن آلمان و ایتالیا شد.
دبیرکل دوره بهزادیان: محمدمهدی رئیس‌زاده - دبیرکل دوره نهاوندیان: محمدمهدی راسخ
می کند منقار طوطی راسخن تنگ شکر عیش ما صائب اگر شیرین نباشد گومباش
این موجود در آفریقای شمالی و شهرستان رودخانه مراسخون و منوجان می‌زیستند
پس از آن کامو، افسرده و تنها اما راسخ شروع به ترجمهٔ نمایش‌نامه کرد.
ز پی آنچه راسخت بشتافتم به هامون درین خانه اش یافتم
پادشاه مدنی شاهسوار مکی راسخ دین مبین ناسخ ادیان و ملل
روسپی، انکیدو را به چادر شبان می‌برد، وی در آنجا شیوه انسان بودن را می‌آموزد و نگهبانی برای شبان می‌شود. غریبه‌ای که از آنجا می‌گذرد دربارهٔ گیلگمش در اوروک می‌گوید و اینکه چگونه او در مراسم عروسی، حق شب اول را به اجرا می‌گذارد. انکیدو از این رسم شگفت‌زده می‌شود، به اوروک پا می‌گذارد و مانع از این اتفاقات می‌شود. گیلگمش و انکیدو می‌جنگند تا آنکه انکیدو برتری گیلگمش را می‌پذیرد و آنها دوستانی راسخ می‌شوند. گیلگمش پیشنهاد می‌دهد برای دستیابی به شهرت و شکوه به جنگل سدر سفر کنند و هشدار انکیدو دربارهٔ خطر این کار را نادیده می‌گیرد. آنها خود را به جنگ‌افزار مجهز می‌کنند. گیلگمش برنامه خود را به اجتماع اوروک خبر می‌دهد. بزرگان شهر تلاش می‌کنند تا وی را بازدارند.
هر کس که در یمین تو چون تیغ راسخ است دایم چو خاتم تو به زر در یسار باد
مؤسسه فرهنگی اطلاع‌رسانی راسخون، از سازمان‌های فرهنگی وابسته به سازمان اوقاف و امور خیریه است. از جمله اقدامات این مؤسسه راه‌اندازی سرویس وبلاگ‌دهی راسخون بلاگ است.
کرده منسوخ حکم هر ناسخ نشده در علوم آن راسخ
یراسخ (به ارمنی: Երասխ) یک شهر در ارمنستان است که در استان آرارات واقع شده‌است. در کیلومتری شمال آرتاشات، مرکز استان آرارات واقع شده است.
و قاضیئی بود به قم از دست صاحب که صاحب را در نسک و تقوی او اعتقادی بود راسخ.
خاندانِ علی و محمودی ثابت و راسخ است چون جودی