معنی کلمه رادمردی در لغت نامه دهخدا
سوی مرزدارانش نامه نوشت
که خاقان ره رادمردی بهشت.دقیقی.رادمردی به دهر دانی چیست
با هنرتر ز خلق دانی کیست
آنکه با دوستان تواند ساخت
وآنکه با دشمنان تواند زیست.ترکی کشی ایلاقی.که هر کو ز گفت خود اندر گذشت
ره رادمردی ز خود درنوشت.فردوسی.درخت بزرگی و گنج وفا
درِ رادمردی و بند بلا.فردوسی.رادمردی ونیکنامی را
جز برای تو می نجنبد باد.فرخی.هر کجا گرم گشت با خوی او
رادمردی برون دمد ز مسام.فرخی.تازه رویی و رادمردی و شرم
بازیابی ازو به هر هنگام.فرخی.اصل و فهرست رادمردی را
جز در شاه درج و دفتر نیست.عنصری.اگر رادمردی کند پهلوان
ببخشدبما بیگناهان روان.اسدی.نه نه ، گرچه پیمبری شد ختم
رادمردی برفت باز عدم.خاقانی.زادسرو رادمردی بر چمن پژمرده شد
ابر طوفان بار کو تا بر چمن بگریستی.خاقانی.