راجه

راجه

معنی کلمه راجه در لغت نامه دهخدا

راجه. [ ج َ / ج ِ ] ( هندی ، اِ ) لقب کسی را که در قسمتی از هند حکومت داشته است. ( از ناظم الاطباء ). لقب حاکم و فرمانروای قسمتی از سرزمین هند، نظیر: راجه میسور، راجه اﷲآباد، راجه جی پور و جز آن : راجه محل «جادی راند» نام داشت نماینده ای از ایرانیان نزد راجه رفت و از او درخواست تا درقلمرو خود پناهگاهی بدانان سپارد. ( مزدیسنا ص 16 ).
راجه. [ ج َ / ج ِ ] ( اِخ ) معروف به میرزا راجه از بزرگان راجه های هند بود. او خال شهاب الدین محمدشاه جهان که شاهجهان آباد بدو منسوب است میباشد. نصرآبادی گفته است «که دارای طبعی موزون بوده است ». نسخه دیوان راجه که در 1151 نوشته شده در بنگاله پیدا شده است. ( الذریعه قسم 2 از جزء 9 ).

معنی کلمه راجه در فرهنگ معین

(جِ ) (اِ. ) عنوانی برای حاکم یا فرمانروا در هندوستان .

معنی کلمه راجه در فرهنگ عمید

عنوان احترام آمیز هریک از حاکمان، فرمانروایان، امرا، و سرکردگان هند.

معنی کلمه راجه در فرهنگ فارسی

راجا، راج، رای، لقب یاعنوان حاکم وفرمانروا
( اسم ) حاکم هند پادشاه هندوستان .
معروف بمیرزا راجه از بزرگان راجه های هند بود او خال شهاب الدین محمد شاه جهان که شاهجهان آباد بدو منسوب است میباشد .

معنی کلمه راجه در دانشنامه عمومی

راجه ( از سانسکریت: राजन् راجَن - ) واژه ای است هندی که لقبی است برای حاکم یا شاهزاده ورنه کشاتریا.
مؤنث این واژه رانی است که می توان آن را به معنای ملکه گرفت.

معنی کلمه راجه در دانشنامه آزاد فارسی

راجِه (rajah)
راجِه
(یا: راج، برگرفته از واژۀ سانسکریت راجان به معنی پادشاه) عنوانی که هندوها به پادشاهان و شاهزادگان هندی می دادند. بعدها به حاکمان جزء و رؤسای قبایل نیز راجه گفته می شد. این عنوان غالباً دربارۀ حاکمان و رؤسای قبایل در مالزی نیز به کار رفته است. عنوان مهاراجه (پادشاه بزرگ) گاهی دربارۀ شاهزادگان هندی در دورۀ سلطۀ انگلستان بر آن کشور به کار می رفت.

معنی کلمه راجه در ویکی واژه

عنوانی برای حاکم یا فرمانروا در هندوستان.

جملاتی از کاربرد کلمه راجه

آشنایی با همه بنیاد کرد راجه و رای بر همن شاد کرد
در قرن چهارم پس از میلاد، شهر حدود ده کیلومتر به سمت شمال شرقی جابه‌جا شد، یعنی از محلی به نام جدید قراجه‌حصار به شهرهویوق.
مهاراجه رانجیت سینگ این مجموعه را به اردوگاه یکی از ژنرال‌های خارجی خود، موسی فرنگی، تبدیل کرد. این سایت در زمان حکومت امپراتوری بریتانیا بر هند و پاکستان هنگامی که به دنبال ساخت خط ریلی در نزدیکی آن به عنوان انبار ریل مورد استفاده قرار گرفت، به شدت آسیب دید.
یتاقی به آمد شدن چون خراس نیاسود دراجه از بانگ پاس
چه او راجهانجوی شد خواستار بمن گو بیارد ورا شهریار
قبایل هسکوره، دکاله، حاحه، رجراجه، جزوله، لمطه، جنفیسه، هنتانه، هرغه، که ابن تومرت به آن منسوب است، اهل تینمل بودند و سه گروه دیگر از مصامده به نام‌های هزمیر، هیلانه و هرزجه، در اطراف مراکش قرار داشتند، که به مجموعهٔ آن‌ها قبایل گفته می‌شود.
بکش مخالف ما را در آن دیار چنانک در آن دیار بکشت آن قراجه را سنجر
دفتر جزو جمع: اسامی ایالات و ولایات، از آذربایجان تا یزد در آن بوده‌است؛ دفتر اوراجه: راجع به مصارف بیوتات سلطنتی و مصارف فوق‌العاده؛ دفتر دستورالعمل: خلاصة دستورالعمل بودجه‌های هر سال ولایات قلمرو مستوفی، در آن نوشته می‌شده‌است؛ دفتر محاسبه: جمع و محاسبه ولایات تحت قلمرو مستوفی که توسط پیشکار حاکم، برای مستوفی ارسال می‌شده‌است.
صاحبا، قبلة گاها: رقیمجات کریمه در اسعد اوقات رسید و کاغذی که در باب طغیان سربازان لازم بود بسرهنگ نوشته شد. اگر سرهنگ با فرهنگ است فتاح علیم است؛ معلوم است که خلاف حکم شما و التماس ما نخواهد شد والا، ان شاءالله تعالی ندامت با بدان است نه طایفه بخردان. همچنان که کافی کوفی از راه کم عقلی و بی خردی گول اشتباه اسمی را خورده و از قراجه داغ بایروان رفته نمیفهمد که: لایستوی البحران هذا عذب فرات سائغ شرابه و هذا ملح اجاج. هر دو سردارند اما این کجا و آن کجا؟ والسلام
در سال ۱۸۲۹ پیشنهاد وی مبنی بر انجام یک سفر اکتشافی از طریق دره سند به تصویب رسید و در سال ۱۸۳۱ سفرنامه‌های او و هنری پاتینجر مسیر حمله آتی به سند و سپس حرکت به سمت آسیای مرکزی را هموار کرد. در همان سال به لاهور رفت و چند اسب از طرف ویلیام چهارم پادشاه بریتانیا به مهاراجه رانجیت سینگ تقدیم کرد. بریتانیایی‌ها مدعی بودند که این اسب‌ها توانایی سفر زمینی ندارند در نتیجه به ایشان اجازه داده شد آنها را از رود سند بگذرانند و بدین طریق بریتانیایی‌ها توانستند به شکل مخفیانه منطقه را شناسایی کنند. برنز در سال‌های بعد به همراه موهان لال به سفرهای خود در افغانستان از طریق کوه‌های هندوکش به سمت بخارا (ازبکستان کنونی) و سپس ایران ادامه داد.
برای خاطر من راجه جسرت ز بهر قتل دیوان داد رخصت
گوشهٔ بیات راجه در بیات اصفهان و دستگاه نوا نیز اجرا می‌شود و به آن دو نزدیکی بیشتری دارد تا به افشاری. در این گوشه درجهٔ ششم شور ربع پرده زیرتر می‌شود و دیگر تغییر داده نمی‌شود؛ این درجه نت شاهد بیات راجه نیز هست (و درجهٔ پنجم شور نت ایست آن است). رهاب گوشه‌ای از شور است که در بیات اصفهان نیز اجرا می‌شود. در رهاب نت پایهٔ شور (که دو درجه پایین‌تر از نت ایست افشاری است) نقش مهم‌تری پیدا می‌کند و سایر خصوصیات محور اصلی شور نیز در این گوشه مشهودند. گوشهٔ مسیحی در دستگاه نوا نیز اجرا می‌شود و در محور اصلی دستگاه شور قرار دارد. برونو نتل در بررسی ردیف‌های مختلف به این نتیجه رسیده که گوشهٔ رهاب (به جز در خودِ دستگاه شور) همیشه با گوشهٔ مسیحی همراه است.
در انتخابات ریاست جمهوری جیبوتی سال ۲۰۱۱، با توجه به تغییر قانون انتخاباتی که به موجب آن اسماعیل عمر می‌تواند برای سومین بار نامزد شود وی با کسب ۷۹٫۲۶ درصد آرا توانست در مقابل «محمد ورسمه راجه» تنها رقیب مستقلش که از سوی معارضان این کشور حمایت می‌شد، پیروز شود.
وی، پس از درگذشت نواب جهانگیر، از بهوپال به «مالوه» رفت و در آنجا با «مهاراجه تکوجی راؤیگر» آشنا شد و به لقب «مسیح مالوه» شهرت پیدا کرد و در همانجا به سال ۱۳۲۰ ق مطابق با ۱۹۰۲ م درگذشت.
منم دراجهٔ مرغان شب‌خیز همه شب مونسم مرغ شب‌آویز
در ۷ فوریهٔ ۱۸۱۹ بریتانیایی‌ها شش سرباز فراری را که تلاش داشتند به نیروهای راجهٔ معزول پادشاهی ناگپور بپیوندند دستگیر و با توپ اعدام کردند.
که من با راجه بل هم پنجه بودم ز پیل و اژدها کم رنجه بودم
به‌نظر می‌رسد این مراسم را شاهان باستانی بسیاری انجام داده‌اند، ولی در هزار سال اخیر تنها دو فرمانروا به انجام آن دست زده‌اند که آخرین بار آن را مهاراجهٔ جایپور جای سینگ دوم در ۱۷۲۱ میلادی انجام داد.
خراسان را بحمدالله طوری از خودسر و سرکش پرداخته ایم که دشمن و بدخواه زبان انکار ندارد، چه جای دوست و نیکخواه. والحسن ما شهدت بالضراب. اگر هرات و مرو را بهمین حال بگذاریم و بیاییم مثل عمارتی است در نهایت خوبی و مرغوبی ساخته و آراسته که دو در، از دو طرف داشته باشد و هر که هرچه خواهد در آن بکند، آن عالیجاه پنج فوج تمام سرباز آزموده قدیمی در ولایت دارد، زیاده از یک فوج هم جدید در تبریز و قراجه داغ گرفته است، سواره کرد و ترک هم بقدر کفاف دارد و هیچ جا جز سمت کردستان آلودگی و احتیاط ندارد، خلاف ما که جز اوزبک و افغان، هزاره و ترکمان هزار درد بی درمان دیگر هم داریم که نوشتنی نیست.