معنی کلمه ذوقی در لغت نامه دهخدا
رموز علم ادریسی بود ذوقی نه تدریسی
چه داند ذوق ابلیسی رموز علم الاسما.قاآنی.
ذوقی. [ ذَ ] ( اِخ )یکی از قدماء شعراء فارسی معاصر ابوالفتح بستی و طبقه اوست. رادویانی قطعه ذیل را از او آورده است.
کجا نام اصحاب دانش برند
ابوالفتح بستی سر دفتر است
هر آنکو نیاید بفضلش مقر
بدانم کی او را سر دف تر است.( ترجمان البلاغه ص 12 ).
ذوقی. [ ذَ ] ( اِخ ) اردستانی. شاعری از مردم اردستان اومتوطن اصفهان بوده است و در 1054هَ. ق. به اصفهان در گذشته است و وی را دیوانی مرتب است. و از اوست :
بی تو شب تنهائی زین ذوق که می آئی
تا کی من سودائی بنشینم و برخیزم.
( نقل از قاموس الاعلام ترکی ). و مرحوم هدایت در ریاض العارفین گوید به علی شاه مشهور بوده و در اصفهان گیوه دوزی می کرده است تحصیلی نکرده اما ذوقی داشته مردی درویش مشرب و از اهل طلب است و با حکیم شفائی معاصر بوده است. از اشعار اوست :
نه شکوفه ای نه برگی نه ثمر نه سایه دارم
همه حیرتم که دهقان بچه کار کشت مارا.
چگونه کعبه نپوشد لباس ماتمیان
که خانه ای چو دلش در مقابل افتاده ست.
از جنون عشق زنجیری که در پای من است
چشمها بگشوده و حیران سودای من است.
از خود برون نرفتم و آوردمش بدست
ممنون همتم که مرا در بدر نکرد.
روزگارم ز چه رو منصب نادانی داد
گر نمیخواست که من مرشد کامل باشم
غمزه در تیر زدن بودکه مژگان دریافت
قسمت این بود که مقتول دو قاتل باشم.
آئینه مهر روشن از یاد علیست
اوراد ملک بر آسمان ناد علیست
گر سلطنت دو کون خواهی ذوقی
در بندگی علی و اولاد علیست.