معنی کلمه ذوالمن در لغت نامه دهخدا
حج بکن و کام دل بخواه از اینرو
کآنچه بخواهی تو بدهد ایزد ذوالمن.فرخی.دشمنان این ز خویشتن دیدند
خواجه از فضل ایزد ذوالمن.فرخی.چو در پیدا نهانی را ببینی
بدان کآمد سوی تو فضل ذوالمن.ناصرخسرو.علم اجلها بهیچ خلق نداده ست
ایزد دادار دادگستر ذوالمن.ناصرخسرو.آنکه در آفرینش عالم
غرض او بد ز ایزد ذوالمن مسعودسعد.تو آن عدیم همالی که نیست در عالم
همالت از همه آل پیمبر ذوالمن.سوزنی.مرد توکلم نزنم درگه ملوک
حاشا که شک به بخشش ذوالمن درآورم.خاقانی.