معنی کلمه ذوالجلال در لغت نامه دهخدا
خدایگان خراسان و آفتاب کمال
که وقف کرد بر او ذوالجلال عز و جلال.عنصری.بالای مدرج ملکوتند در صفات
چون ذات ذوالجلال نه عنصر نه گوهرند.ناصرخسرو.گر همی عز و جلالت بایدت
چون نگردی گرد دین ذوالجلال.ناصرخسرو.شاه جهانیان علی است آنکه ذوالجلال
از گوهر زبان منش ذوالفقار کرد.خاقانی.او آفتاب عصمت و از شرم ذوالجلال
نفکنده بر بیان قلم سایه بنان.خاقانی.بدرگاه فرمانده ذوالجلال
چو درویش پیش توانگر بنال.سعدی.از پای تا سرت همه نور خدا شود
در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی.حافظ.