جمع ذات جمع ذات . ۱ - خداوندان دارندگان صاحبان مالکان : ذوات مال . ۲ - حقایق ماهیات . ۳ - هستیها نفوس . پوست گندم یا پوست دان. انگور یا پوست خربزه .
معنی کلمه ذوات در ویکی واژه
جِ ذات. خداوندان، صاحبان. حقایق، ماهیات.
جملاتی از کاربرد کلمه ذوات
و گفت: چگونه اشیا بدو حاضر آیند و جمله به ذوات فانی میشوند از خویش؛ و چگونه اشیا ازو غایب شوند و جمله ازو و صفات او ظهور میگیرند سبحانه مر آن خدای را که نه او را چیزی حاضر تواند آمدن و نه ازو غایب تواند شدن.
دانش حق ذوات را فطری است دانش دانش است کان فکری است
تابید بممکنات نورش گردید عیان ذوات اشیاء
دریغا در این مقام حسین منصور را نیز معذور باید داشت چون که گوید: «لافَرْقَ بینی و بَیْنَ ربّی إِلّا بِصفَتان: صفت الذاتِیَة وَصِفتُ القائمیّة، قیامنا بِه و ذواتُنا منه» گفت: هیچ فرق نیست میان من و میان خداوند من مگر بدوصفت: صفت ذات که وجود ذوات ما ازو آمد و حاصل ما از او حاصل شد، و قوام و قیام ما بدو آمد و ازوست. چه خوب بیان کرده است!
وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ، تأویله: و یبقی ربک بوجهه، و العرب تضع الصفات موضع الذوات
لمعات طور تجلی از لمعان روی تو جلوه ای جذوات وادی ایمن است ز جذبۀ تو حکایتی
قصه شنیدم که بوالعلاء به همه عمر / لحم نخورد و ذوات لحم نیازرد
شد ز هر عکس در آیینه ذات ذات یک عین ز اعیان ذوات
شلر، بر مبنای ذوات تجربه پدیدار شناختی نشان میدهد که احساس و ارزش لزوماً بر پایه دادهٔ حسی بنا نشدهاست.
هذا خَلْقُ اللَّهِ ای هذا الذی عدّدته علیکم، خلق اللَّه ای مخلوقه فاقام الخلق مقام المخلوق توسّعا کقولک: هذا درهم ضرب الامیر ای مضروبه، فَأَرُونِی ما ذا خَلَقَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ عن آلهتکم التی تعبدونها، یعنی ارونی ما ذا خلقه الاصنام ای لیس یقدرون علی ذلک لانّها عاجزة عن الخلق و هی فی ذواتها مخلوقة، بَلِ الظَّالِمُونَ ای الکافرون، فِی ضَلالٍ مُبِینٍ فی ذهاب عن الخلق بیّن واضح بان و ابان بمعنی واحد.
بهوش باش که در بارگاه رد و قبول کمال عین ذواتست و فصل عین فصول